برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۱۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۱۵۲–

که با شما تبعید شد و همراه شما برگشت پس بخوبی میدانید که چگونه مردی بود و بهر کار که دست میزد چه شور و هنگامه‌ای داشت. روزی از روزها که بدلفس رفت گستاخی کرده از خداوند پرسید آیا از سقراط دانشمندتری هست (باز از شما خواهش میکنم از این سخن رنجیده نشوید) ندای غیبی جواب داد: دانشمندتر از سقراط کسی نیست. خیریفون مرده ولی برادرش اینجا حضور دارد و میتواند گواهی دهد.

ای آتنیان، دل بدهید که این عنوان را برای چه کرده‌ام مقصودم جز این نیست که مایهٔ شهرتهای دروغی که دربارهٔ من داده شده بدست دهم همینکه آگاه شدم ندای غیبی این جواب را داده بر آن شدم تا بدانم مقصود خداوند چه بوده و کدام معنی زیر این کلمات نهفته است، چه بخوبی میدانم که هیچ دانشی کم یا بیش ندارم و خداوند هم که البته دروغ نمیگوید پس معنی اینکه من دانشمندترین مردم هستم چه باید باشد. دیری در این اندیشه بودم تا سرانجام بر سر آزمایش آمدم و پیش یکی از همشهریان که از دانشمندترین مردم این شهر بشمار است رفتم بگمان اینکه دانشمندتر از خود مییابم و مبرهن میسازم که معنی کلام خداوند غیر از دلالت ظاهر آنست آن کس را نام نمیبرم همینقدر میگویم از بزرگترین مردان سیاسی ماست پس با او گفتگو کردم و دانستم که هر چند همه کس او را دانا میداند و او خود همین عقیده را دارد بهیچ وجه دانشمند نیست. چون این مسئله بر من روشن گردید کوشیدم تا بر او آشکار کنم پنداری که دربارهٔ خود دارد غلط است. این کار سبب شد که آن شخص و همهٔ دوستان او که در گفتگوی ما حضور داشتند از من بیزار گردند. چون از او جدا شدم پیش خود اندیشیده گفتم من از این مرد داناترم اگرچه شاید من و او هیچیک دانشی نداریم لیکن این تفاوت میان ما هست که او با آن که هیچ نمیداند می‌پندارد