برگه:Hamzanama.pdf/۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

کشی بتنگ آمد گفت ای پدر بیش ازین در جمع کردن هیزم بکوش و چون زمستان شود آنچه جمع شده است بفروش تا فراخور فایده حاصلی شود هر چه در وقت تنگچه عمل کرده شود قباد خارکش او را دعا کرد بفراغ خاطر چند روز بسر برده شکر الهی بجا آورد دلارام دختران پیر را رشته چرخه تحریص نمود و یکان‌ یکان را تعلیم چرخه‌زنی میفرمود و سامان و سرانجام خانه را رهگذر واژه ناخوانا میکرد و بوجهی ترتیب میداد که از عمر معیشت پیر خارکش با اهل عیال ترفع واژه ناخوانا نمودند و بدولت او آسوده شکرگذاری قیام در اقوام می‌نمودند. راوی گوید که چون چند روز بدینمنوال گذشت روزی از روزها قباد شهریار بعزم شکار برکناره دشت و لاله‌زار گشت میکرد و اتفاقا باران شد چون آن مغازه که پیر خارکش دران هیزم جمع داشت نزدیک بود و پیشتر ملک بارها آنجا رسیده عزم آن مغازه کرد که خود را بآنجا رساند تا از باران در پناه باشد چون بر در آن مغازه رسید آن را سنگ چنین دید حیران بماند که سبب چیست باعث برای کیست بفرمود تا سنگ‌های را دور کردند