را از سر مردها برمیدارند و حجاب را از سر زنها. به عنوان آخرین تحوّلات مترقّیانه(!) و راه آهن سرتاسری را میکشند – نه به خرج نفت، بلکه به خرج مالیات قند و شکر – که تازه بزرگترین دلیل وجودیاش کمک رساندن به پشت جبههی استالینگراد بود در سالهای جنگ دوم بینالملل.
بعد، در سال ۱۳۲۰ خودمان(۱۹۴۱ میلادی) باز جنگ اروپاست و خطر رشید عالی گیلانی و لاسی که حکومت وقت ایران به عنوان علامت بلوغی، امّا سر پیری، با محور رم–برلن میزند. آخر گاوهای یک طویله اگر همخو نشوند همبو که میشوند و البتّه دیگر شوخی بردار نیست و همه دیدیم که چه وضعی پیش آمد. آن همه قدرت و جبروت و ارتش و رکنِ دو و شهربانی، یک روزه از هم پاشید و البتّه وقتی ناپلئون که یک سردار فرانسوی بود، به جزیرهی «سنتهلن» رضایت داد، پیداست که یک سردار ایرانی، به جزیرهی «موریس» خواهد ساخت و بعد ممالک متّحد امریکاست که خیلی زودتر از جنگ بینالملل اوّل به خود جنبیده است و باید بتواند کشتیهای سلاحبرِ خود را در خلیج فارس نفتگیری کند و اگر شما بودید، حاضر بودید به ازای سوخت کشتیهایی که در راه پیروزی بر فاشیسم – یعنی نجات روس و انگلیس – دور دنیا میگشتند، دلاز از جیب شخصی بدهید؟ آن هم به کمپانی نفت انگلیس؟ بله. زمینهی دخالت امریکا در قضیّهی نفت جنوب از اینجا شروع میشود؛ به خصوص که در قضیّهی آذربایجان، فقط وزنهی سیاست امریکا بود که سازمان ملل را به حرکت واداشت و روسهای شوروی، آذربایجان را تخلیه کردند. ناچار باز تشنّج است و آزادی خواهی است و سخن از امتیاز نفت شمال هم