اینکه چون صاحب امتیاز اکنون دریاداری انگلیس است، دیگر حوصلهی اغتشاش داخلی و چانه زدن با خانها و مجلسها و مطبوعات را ندارد و میخواهد تنها با یک نفر طرف باشد. این است که کودتای ۱۲۹۹ را داریم و حکومت نظامی و خودکامهی بعدیاش را و تخت قاپوی کردها را و خفقان گرفتن «سمیتقو» را و سر به نیست شدن شیخ خزعل را که اگر اندکی عاقلانه رفتار کرده بود، حالا المثنّای شیخ نشین بحرین را در خوزستان هم داشتیم.
بعد، در سال ۱۳۱۱ خودمان(۱۹۳۲ میلادی) کمکم مدّت امتیاز دارسی از نیمه گذشته است و دارد به سوی تمامی میرود. ناچار صاحب امتیاز اصلی دریاداری یعنی دولت انگلیس، باید از چنان قدرت متمرکزی که هست و همهی حرفهایش را از مجلس و هیأت وزرا تا قشون و امنیّت عمومی، یک نفر میزند، استفاده کرد و تا تنور داغ است، مدّت امتیاز را تجدید کرد. این است که تقیزاده از نو «آلت فعل» میشود و مجلس، به خیمه شببازی رأی میدهد و امتیاز دارسی را اوّل لغو میکنند و بعد از نو میبندند و با چنان بوق و کرنایی که حتّی پیرمردهای قوم بو نبردند که چه کاسهای زیر نیم کاسه است! یا اگر برندند، لب تر نکردند؛ چرا که ندیدیم هیچ کدامشان حتّی نالهای از آن داستان سر کنند و محکومیّت تاریخ را از پیشانی سرنوشت خود بردارند. مگر بعدها که آب از آسیاب افتاد و سر پل سالهای پس از شهریور بیست، افسار هر خری را گرفتند. البتّه چنین حقیقت زشتی را باید به صورت ظاهرسازیهای در خور زمانه مزیّن کرد. یعنی واقعیّت را پوشاند و چهجور؟ اینجور که به ضرب دگنک، لباس مردم را متّحد الشکل میکنند و کلاه نمدی