نخست در زیِّ زایران اعتاب قدس مسیحی به شرق آمد(بیتاللحم و ناصره و الخ...) و بعد در سلیح نبرد صلیبیان و بعد در کسوت بازرگانان و بعد در پناه توپ کشتیهای پر از متاع خود و بعد به نام مُبلّغ مسیحیّت و دست آخر به نام مُبلّغ مدنیّت. تمدّن. و این آخری درست نامی بود از آسمان افتاده. آخر «استعمار» هم از ریشهی «عمران» است. و آنکه «عمران» میکند، ناچار با «مدینه» سر و کاری دارد.
جالب این است که از میان همهی سرزمینهایی که زیر چکمهی این حضرات تخت قاپو شدند، افریقا پذیراتر بود و امیدبخشتر؛ و میدانید چرا؟ چون علاوه بر موادّ خامی که داشت و فراوان: طلا، الماس، مس، عاج و خیلی موادّ خام دیگر، بومیانش بر زمینهی هیچ سنّت شهرنشینی، یا دین گسترده قدم نمیزدند. هر قبیلهای برای خودش خدایی داشت؛ و رییسی، و آدابی؛ و زبانی؛ و چه پراکنده! و ناچار چه سلطهپذیر! و مهمتر از همه این که تمام بومیان افریقا لخت میگشتند. در آن گرما که لباس نمیتوان پوشید. و «استنلی» جهانگردِ به نسبت انسان دوست انگلیسی، وقتی با این بشارت اخیر از کنگو به وطن بازگشت، در «منچستر» جشنها گرفتند و دعاها کردند. آخر سالی سه متر پارچه برای نفری یک پیراهن که زنان و مردان کنگو بپوشند و «متمدّن» بشوند و در مراسم کلیسایی شرکت کنند، مساوی میشد با سالی ۳۲۰ میلیون یارد پارچهی کارخانهههای منچستر.[۱] و میدانیم که پیش قراول
- ↑ Du Zambeze au Tanganida, 1858-72 Par: Livingatone et Stanlety, Paris, 1958