نجاسات درمانده است، این نوع مراکز ادب و حقوق و معرفت ایرانی و شرقی و اسلامی نیز دربند بای زینت ماندهاند، که باید بچسبد یا نه و «واو» معدوله که باید حذف شود یا نه. حق هم همین است. وقتی آدمی را از عالم کلّیّات اخراج کردند، به دامن جزییّات در خواهد آویخت. بله! وقتی خانه را سیلی برد، یا به زلزله فرو ریخت، زیر آوارش دنبال لنگهی دری میگردی تا جسد پوسیدهی عزیزی را بر آن به گورستان حمل کنی.
در زمینهی مسایل فرهنگی و دانشگاهی یک مسألهی بزرگ دیگر مشکل خیل فرنگ رفتگان است، یا از امریکا برگشتگان. که هر یک دستکم کاندید وزارتی بازگشتهاند و بیخ ریش تشکیلات مملکت ماندهاند. شک نیست که وجود هر کدام از این نوع تحصیل کردگان غنیمتی است؛ لنگه کفشی است در بیابانی. امّا دقّت کنید و ببینید که هر کدام از این غنیمتها پس از بازگشتن و جایی در تشکیلات باز کردن و پایی به جایی بند کردن، به صورت چه تفالهای در میآیند! چرا که نه قلمرو کار دارند و نه برش دارند و نه دست باز و نه دلگرم و نه اغلب حتّی دلسوخته. به خصوص که حتّی ایندسته نیز خود را و رأی خود را در مقابل مشاور و مستشار غربی که مسلهط بر اوضاع است، هیچ میبینند.
برخلاف آنچه شهرت دارد و به گمان من هرچه خیل این از فرنگ برگشتگان بیشتر، قدرت عملشان کمتر؛ و درماندگی و ناهماهنگی دستگاههایی که نفوذ فرنگ رفتهها را پذیرفتهاند بیشتر. چون از طرفی هرگز نقشهای نبوده است در فرستادن این جوانان به کجا و برای چه تخصّص و چه حرفه و چه فنّی. این نوع جوانان هریک به اختیار خود به ابتکار و سلیقهی