خود، به گوشهای از دنیا رفتهاند و چیزی خواندهاند و تجربهای کردهاند، کاملاً متفاوت و متباین با تجربهی دیگری و اکنون که برگشتهاند و هرکدام باید فردی از دستهای در تشکیلاتی باشند، یا در سازمانی از سازمانهای مملکت آن وقت معلوم میشود که چگونه ناهماهنگاند و چگونه در اجرای هرکاری درماندهاند. آنکه تربیت فرانسوی دیده، با آنکه تربیت انگلیسی یا آلمانی یا امریکایی یافته، هرکدام ساز را جور دیگری کوک میکنند و جور دیگری مینوازند؛ امّا این نکته را نیز همینجا بیفزایم که اگر من به آیندهی روشنفکری در ایران امیدوارم، یکی هم به دلیل همین تنوّع در روش تحصیلی و در ریشه و سرزمین تحصیلاتی فرنگ رفتگان ما است. غنای محیط روشنفکران ایران از همینجا سرچشمه میگیرد. محیط روشنفکری هند را بنگرید که با دستهی اعظم آکسفورد، دیدگانش چگونه انگلیسی مآب درآمده! به هر صورت دربارهی این از فرنگ برگشتهها و امریکا دیدهها، نکات فراوان هست. بهتر است یکیک بشمارم:
نکتهی اوّل اینکه در شرایط فعلی مملکت، این جوانان اغلب به این لالههای زیبا و نرگس و سنبلها میمانند که پیازشان را از هلند میآوریم و در گلخانههای تهران، بزرگ میکنیم و بعد که گل کردند، یک گلدانش را به قیمت گزاف میخریم و برای این دوست یا آن آشنا به هدیه میبریم و با اینکه آن دوست در اتاقی گرم و برابر آفتاب هم مینهدشان، یک هفته بیشتر دوام نمیکنند. این گلهای سرسبد اجتماع نیز در هوای این ولایت میپژمرند و اگر هم پژمرده نشوند، در اغلب موارد، همرنگ جماعت میشوند. برخلاف این