برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۴۶

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۸
مثنوی معنوی
 

  گاو را رنگ از برون و مرد را از درون جو رنگ سرخ و زرد را  
۷۶۵  رنگهای نیک از خُمّ صفاست رنگ زشتان از سیاهآبهٔ جفاست  
  صبغة الله نام آن رنگ لطیف لعنة الله بوی آن رنگ کثیف  
  آنچ از دریا بدریا می‌رود از همآنجا کآمد آنجا می‌رود  
  از سر کُه سیل‌های تیزرو وز تن ما جان عشق‌آمیز رو  

آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش که هرک این بت را سجود کرد از آتش برست

  آن جهود سگ ببین چه رای کرد پهلوی آتش بتی بر پای کرد  
۷۷۰  کآنک این بت را سجود آرد برست ور نه آرد در دل آتش نشست  
  چون سزای این بت نفس او نداد از بت نفسش بتی دیگر بزاد  
  مادر بتها بت نفس شماست زآنک آن بت مار و این بت اژدهاست  
  آهن و سنگست نفس و بت شرار آن شرار از آب میگیرد قرار  
  سنگ و آهن زآب کی ساکن شود آدمی با این دو کی ایمن بود  
۷۷۵  بت سیاهآبه‌ست اندر کوزهٔ نفس مر آب سیه را چشمهٔ  
  آن بت منحوت چون سیل سیا نفس بتگر چشمهٔ پر آب و را  
  صد سبو را بشکند یکپاره سنگ و آب چشمه می‌رهاند بی‌درنگ  
  بت شکستن سهل باشد نیک سهل سهل دیدن نفس را جهلست جهل  
  صورت نفس ار بجویی ای پسر قصهٔ دوزخ بخوان با هفت در  
۷۸۰  هر نفس مکری و در هر مکر زآن غرقه صد فرعون با فرعونیان  
  در خدای موسی و موسی گریز آب ایمان را ز فرعونی مریز  
  دست را اندر احد و احمد بزن ای برادر واره از بوجهل تن