برگه:Divar.pdf/۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

کاش چون نای شبان میخواندم
بنوای دل دیوانهٔ تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانهٔ تو

کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره میتابیدم
از پس پردهٔ لرزان حریر
رنگ چشمان ترا میدیدم

کاش در بزم فروزندهٔ تو
خندهٔ جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم

کاش چون آینه روشن میشد
دلم از نقش تو و خندهٔ تو
صبحگاهان به تنم میلغزید
گرمی دست نوازندهٔ تو

۵۰