چگونگی آنکه در آخرهای امویان زید بن علی بن حسین از مدینه به کوفه آمد ،و چون میخواست باز گردد شیعیان نگزاردند و پانزده هزار تن با او دست دادند (بیعت کردند) ،که بشورد و خلافت را بدست آورد .زید فریب ایشان را خورده بکار برخاست ،ولی چون هنگامش رسید و بایستی آماده جنگ گردد دسته انبوهی از شیعه (که همان تندروان میبودند) به نزدش آمده چنین پرسیدند» :شما درباره ابوبکر و عمر چه میگویید؟ .«...زید از آنان خشنودی نمود و ستایش سرود .شیعیان همین را دستاویز گرفته زید را رها کرده پراکنده شدند .زید گفت» :مرا در سخت ترین هنگام نیاز رها کردید» .از اینجا آن دسته «رافضه» (رها کنندگان) نامیده شدند، و به شُوند این نامردی آنان بود که زید کاری از پیش نبرده کشته گردید.
چنانکه گفتیم عباسیان در ایران دسته ها پدید می آوردند و زمینه می چیدند و سرانجام با دست ابومسلم خلافت را به چنگ آوردند .پیداست که آنان نیز با علویان دشمنی می نمودند .بنی امیه از میان رفته این زمان کشاکش میانه علویان و عباسیان افتاده ،و در زمان اینان بود که محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم و یحیی بن زید و حسین صاحب فخ و کسان دیگری کشته شدند .اینان چون با شمشیر برمیخاستند ناچار زود از میان میرفتند.
در آن زمان یکی از کسانیکه دعوی خلافت میداشت جعفر بن محمد بن علی بن الحسین میبود. (برادر زاده زید) اینمرد که پیروانی میداشت یکراه نوین دیگری پیش گرفته چنین میگفت: خلیفه باید از نزد خدا برگزیده شود، و کسیکه از نزد خدا برگزیده شده خلیفه است چه توانا باشد و سررشته کارها را بدست گیرد و چه توانا نباشد و در خانه نشیند .آنانکه از مردم میخواهند رستگار گردند باید به این برگزیده خدا گردن گزارند و فرمان برند و خمس و مال امام پردازند.
بدینسان در گوشه نشسته» ،بیدردسر» دعوی خلافت میکرد و پیروانش گردن به دعوی گزارده گفته های او را می پذیرفتند .ولی همانا از ترس ،بردن نام «خلیفه» نیارسته ،خواست خود را در زیر نام «امام» پوشیده میداشت .تا این زمان «خلیفه» و «امام» به یک معنی میبودی و همان خلیفه را «امام» نیز نامیدندی[۱] ولی در این زمان و در زبان این دسته ،اندک جدایی در میانه آنها پدید می آمد .اینان امام را به معنی «برگزیده شده از سوی خدا» میگرفتند.
این داستان بسیار شگفتی بود .زیرا دیگر نیازی به آنکه در راه خلافت به جنگ و کوشش برخاسته شود باز نمی ماند ،و یک کسی میتوانست در خانه نشیند و دعوی خلافت کند و گروهی را ،بیش یا کم ،بسر خود گردآورد. از آنسوی خلافت یا امامت نیز ارج خود را از دست داده یک چیز بسیار کوچک میگردید.
این دوم رنگی بود که شیعیگری پیدا میکرد و یک جنبش سیاسی رویه[۲] کیش میگرفت .از آنسوی معنی خلافت نیز دیگر شده چنانکه گفتیم خلیفه (یا به گفته خودشان :امام) یک پیشوای دینی میبود نه یک سررشته دار سیاسی.
پیروان این امام که همان تندروان (یا رافضیان) میبودند ،میدان پیدا کرده و در تندروی گام بزرگ دیگری برداشته چنین میگفتند» :امام علی بن ابیطالب از سوی خدا برای جانشینی پیغمبر برگزیده شده و پیغمبر او را جانشین