پس از وی پسرش علی الرضا جانشین میبود و این همانست که مأمون به ولیعهدیش برگزید و به خراسانش خواست و این خود پرسشیست که کسیکه خود را از سوی خدا برگزیده برای خلافت میشناخت و خلیفه عباسی را «جائر وغاصب» میدانست چگونه ولیعهدی او را پذیرفت؟!...
پس از وی پسرش محمد التقی که دختر مأمون را نیز گرفته بود امام شد .پس از وی پسرش علی النقی جانشین گردید .پس از وی پسرش حسن العسگری که به شمارش خود شیعیان امام یازدهم میبود ،جایش را گرفت .ولی چون این نیز مُرد یک داستان شگفتری در تاریخچه شیعیگری رخ داد و شیعیگری بار دیگر رنگی به خود گرفت.
چگونگی آنکه این امام یازدهم را فرزندی شناخته نشده بود .از اینرو چون مُرد به میان پیروانش پراکندگی افتاد .یکدسته گفتند» :امامت پایان پذیرفت» .یکدسته برادر او جعفر را (که شیعیان جعفر کَذّاب مینامند) به امامی پذیرفتند .یکدسته هم چنین گفتند» :آن امام را پسری پنج ساله هست که در سرداب نهان میباشد و امام اوست». سردسته اینان و گوینده این سخن عثمان بن سعید نامی میبود که خود را «باب» (یا در امام) نامیده میگفت» :آن امام مرا میانه خود و مردم میانجی[۱] گردانیده .شما هر سخنی میدارید به من بگویید و هر پولی میدهید به من دهید» و گاهی نیز پیامهایی از سوی آن امام ناپیدا (به گفته خودش» :توقیع» ) به مردم میرسانید.
دوباره میگویم :داستان بسیار شگفتی میبود .آن بچه ای که اینان میگفتند کسی ندیده و از بودنش آگاه نشده بود و این نپذیرفتنیست که کسی را فرزندی باشد و هیچکس نداند .آنگاه امام چرا رو میپوشید؟! ...چرا از سرداب بیرون نمی آمد؟! ...اگر امام پیشواست باید در میان مردم باشد و آنان را راه برد .نهفتگی[۲] بهر چه میبود؟!...
لیکن در شیعیگری دلیل خواستن و یا چیزی را به داوری خرد سپاردن از نخست نبوده کنونهم نبایستی بود. آنگاه شیعیان با آن پافشاری که در کیش خود میداشتند و با آن دوری که از مسلمانان (یاسنیان) پیدا کرده بودند این نشدی که از راه خود باز گردند ،و ناچار میبودند که هرچه پیش می آید بپذیرند و گردن گزارند.
با اینحال چون کار عثمان بن سعید و جایگاه والایی که برای خود باز کرده به شیعیان فرمان میراند ،به کسان بسیاری ،بویژه به آنانکه هوشیار میبودند و پی به راز کار میبردند ،گران می افتاد ،از اینرو کشاکشهای بسیاری برخاست و ما نامهای ده تن بیشتر در کتابها می یابیم که آنان نیز به دعوی میانجیگری از امام ناپیدا برخاسته و همچون عثمان بن سعید خود را «در» نامیده اند و عثمان یا جانشینانش آنان را دروغگو خوانده از امام «توقیع» درباره بیزاری از ایشان بیرون آورده اند.
پس از عثمان پسرش محمد دعوی دری داشت .او نیز «توقیعها» از «ناحیه مقدسه» امام ناپیدا بیرون می آورد و پولها از مردم گرفته به گفته خودش در توی «خیک روغن» به خانه امام میفرستاد .پس ازو نوبت به حسین بن روح نامی رسید ،پس ازو محمد بن علی سیمری همانا که از ایرانیان میبوده «در» گردید.