برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۳
در ماهیت دبیری و کیفیت دبیر کامل

خاستند و حال برامکه خود معروف و مشهور است که صلات و بخشش ایشان بر چه درجه و مرتبه بوده‌است اما حسن سهل ذو الریاستین و فضل برادرش که از آسمان درگذشتند تا بدرجهٔ که مأمون دختر فضل را خطبت کرد و بخواست و آن دختری بود که در جمال بر کمال بود و در فضل بی‌مثال و قرار بر آن بود که مأمون بخانهٔ عروس رود و یک ماه آنجا مقام کند و بعد از یک ماه بخانهٔ خویش بازآید با عروس این روز که نوبت رفتن بود چنان‌که رسم است خواست که جامهٔ بهتر پوشد و مأمون پیوسته سیاه پوشیدی و مردمان چنان گمان بردند که بدان همی پوشد که شعار عباسیان سیاه است تا یک روز یحیی اکثم سؤال کرد که از چیست که امیر المؤمنین بر جامهٔ سیاه اقبال بیش می‌فرماید مأمون با قاضی امام گفت که سیاه جامهٔ مردان و زندگان است که هیچ زنی را با جامهٔ سیاه عروس نکنند و هیچ مرده را با جامهٔ سیاه بگور نکنند یحیی ازین جوابها تعجب کرد پس مأمون آن روز جامه خانها عرض کردن خواست و از آن هزار قباء اطلس معدنی و ملکی و طمیم؟ و نسیج و ممزج و مقراضی و اکسون هیچ نپسندید و هم سیاهی درپوشید و برنشست و روی بخانهٔ عروس نهاد و آن روز فضل سرای خویش بیاراسته بود بر سبیلی که بزرگان حیران بماندند چندان نفائس جمع کرده بود که انفاس از شرح و صفت آن قاصر بودند مأمون چون بدر سرای رسید پردهٔ دید آویخته خرم‌تر از بهار چین و نفیس‌تر از شعار دین نقش او در دل همی آویخت و رنگ او بجان همی آمیخت روی بندما کرد و گفت از آن هزار قبا هر کدام که اختیار کردمی اینجا رسوا گشتمی الحمد لله شکرا که برین سیاه اختصار افتاد و از جمله تکلف که فضل آن روز کرده بود یکی آن بود که