امری که اعتمادالسلطنه را عصبانی کرده سهم کمی است که از این خوان یغما به او رسیده زیرا که به او فقط ۵۰۰۰ فرانک دادهاند در صورتی که دیگران بعضی ۴۰۰۰۰ بعضی ۱۰۰۰۰۰ و یکی دو نفر هم ۲۵۰۰۰۰ فرانک پول نقد بیغل و غش گرفتهاند.
با نهایت خشم به من میگفت که واقعاً مرا ریشخند کردهاند در صورتی که من اول کسی هستم که با سرمایهداران داخل گفتگو شدم و به ایشان فهماندم که اگر به تحصیل امتیازاتی در ایران اقدام کنند ملیونها نفع میبرند و بر اثر همین مداخلۀ من بود که به این کار تشویق شدند.
اگر چه فیلیپار سندی به دست خود به اعتمادالسلطنه سپرده است که در موقع انتشار سهام شرکت معادل ۹۵۰۰۰ فرانک سهم به او واگذارد ولی او عقیده دارد که این کار سرگرفتنی نیست چه او به تجربه دریافته است که این قبیل امتیازات که هر سال چند عدد از آن نوع داده میشود هیچ یک صورت عمل نمییابد تنها نفع آن به رشوهگیران میرسد و نصیب صاحبان سهام جز ضرر و تخطئه چیز دیگر نیست.
به عقیدۀ اعتمادالسلطنه سر فیلیپار هم شیرۀ خوبی مالیده شده و امتیاز دهندگان با کمال مهارت او را تا قیام قیامت خواهند دواند.
با تمام این احوال اعتمادالسلطنه هنوز مأیوس نبود نوشتۀ فیلیپار را به من نشان داد و میخواست که آن را ولو به ضرر باشد به دیگری بفروشد و چون مرد ادیبی است لابد میخواهد به فحوای این مثل که: «سیلی نقد به از حلوای نسیه است» یا به گفتۀ حضرت مسیح که میگوید: «یک بگیر بهتر از دو خواهی گرفت است» عمل کند.
تمام اضطراب اعتمادالسلطنه از همین بابت است که مبادا به پول موعود نرسد والا چیزی که غم آن در میان نیست ایران و مصلحت آن است.
از این امتیازات گذشته یک نفر انگلیسی هم تقاضای امتیاز انحصار دخانیات را در لندن کرده است ولی هنوز گفتگوها به نتیجۀ قطعی نرسیده.
۷ اکتبر = ۱۲ صفر
به همان وضع یعنی همراه با همان بادی که ابرهایی از خاک و غبار جلو چشم ما میآورد درۀ زنجان را که طرف راست ما قرار داشت و گاهی پدیدار و زمانی ناپدید بود