هم بدون آب و حمام جهت وضو و غسل نمیتوانند زندگی کنند.
من که جمعیت ولادیقفقاز را مخلوط میدیدم نمیدانم در باب سکنهٔ تفلیس چه بگویم؟ روس و یونانی و ترک و گرجی و ایرانی و ارمنی و تاتار و ترکمن هر روز دوشبه دوش هم در کوچهها پراکندهاند. حتی یک عده از آلمانیهای وورتمبرگی نیز در اینجا مهاجرنشینی جهت خود ترتیب دادهاند و فرانسویان هم در شهر جدید یعنی قسمت روسی تفلیس به ادارهٔ مهمانخانهها و رستورانها و مغازههای تجارتی مختلف مشغولند.
قصر حکمران کل اگر چه جدیدالبناء است و به فرمان گراندوک میخاییل برادر آلکساندر دوم ساخته شده لیکن اتاقهای آن به سبک ایرانی مزین به آینههای کوچک و بزرگ متعدد دیواری است و گچبریهایی دارد که آن را به بناهای قدیمی بیشتر شبیه میکند.
روز هشتم سپتامبر (-دوازدهم محرم) ساعت پنج بعد از ظهر سوار ترن شدیم و پس از سه ساعت به ایستگاه آکستافا[۱] رسیدیم و شب را در قطار خوابیدیم. سرتیپ بکلمیچف[۲] آجودان سابق امام شامل ما را مصاحبت میکرد.
۹ سپتامبر = ۱۳ محرم
صبح نهم چون از خواب برخاستیم در ایستگاه اکستافا رفتوآمد و جنبوجوش بالنسبه زیادی دیدم و صاحب منصبانی که لباس تمام رسمی دربرداشتند در میان جمعیت مشاهده میشدند، بعد معلوم شد که شاهزاده دوندوکف کرساکف حمکمران کل قفقازیه وارد شده و در اتاق پذیرایی منتظر اعلیحضرت است.
این حکمران که ما در قصر او در تفلیس منزل کرده بودیم به مصب شط کورا رفته بود تا صیدگاههای مهم آنجا را که هر سال به چهار صد هزار منات اجاره داده میشود بازدید کند.
حکمران لباس سرتیپی دربرداشت و معلوم بود که به آن مینازد و حق هم داشت زیرا که او در جنگ معروف پلونا[۳] در موقع حمله سرکردگی یک عده از سواران روسیه را عهدهدار بود.