پیچ میخورد و از این علفها پرندگان زیادی برمیخاست مخصوصاً زنبورهای قشنگی که بالهای آبیرنگ زیبایی داشتند نظر را به خصوصه جلب میکرد.
به من گفتند که در این علفزارها حیوانات شکاری بسیار هست، قرقاول در آنجا فراوان است و غاز نیز در فصول گرم در آنجا دیده میشود.
آبادیها تقریباً به یکدیگر متصل است و آنها را از آسیاهای بادی آنها که جالب نظر است به خوبی میتوان شناخت. خانهها تیره رنگ و کم ارتفاع و هم سطح است و غالباً خرمنهای گندمی که به تازگی درو شده آنها را پشت خود مخفی کردهاست.
در این منطقه ایستگاهها حکم انبارهای بزرگ غله را دارد و در نگوتسکایا[۱] که قطار ما تا ساعت چهار صبح ایستاد قطارهای بسیار گندم خالی کردند.
۳ سپتامبر = ۷ محرم
کمکم کوههای درختدار نمودار گردید، هر قدر جلوتر میرفتیم درخت زیادتر میشد و مراتع وسیعی در طرف راست ما به نظر میرسید، از این مراتع انهار چندی که به طرف شط ترک جاریند میگذشت. تپههای دست چپ را با گاوآهن شخم میزدند و در جلوی ما سلسلهٔ قفقاز با قللی مستور از برف نمودار بود از قبیل قزبک (۵۰۴۳ متر) و دیختائو (۵۱۵۹ متر) و البرز (۵۶۴۷ متر) و عدهای دیگر که ارفع قلل این سلسلهاند.
سوم سپتامبر ساعت ده صبح به ولادیقفقاز که آخرین منزل ما در خاک اروپا است رسیدیم.
ولادیقفقاز شهر وسیعی است که بر روی دامنههای جبال قفقاز ساخته شده، خیابانها مستقیم و عریض است لیکن سنگفرش آنها خوب نیست، خانهها آجری یا چوبی است و سقف آنها را از سفال یا از رویی که به رنگ سبز رنگ شده پوشاندهاند و رودخانهٔ ترک که در این نقطهٔ نهر کثیفی بیش نیست از آن میگذرد اما ساکنین آن مخصوصاً قابل توجه هستند زیرا که اختلاط آنها فوقالعاده است. همه کس میداند که در کوههای قفقاز اختلاف نژادها تا چه اندازه است. ولادیقفقاز جایی است که از هر یک از این نژادها نمونهای دیده میشود به همین علت قیافههای گوناگون در این شهر بسیار
- ↑ Negouteskaia