راندیم و سفری طویل و یکنواخت را به انجام رساندیم اگر چه جزایر پر درختی که در سر راه است مخصوصاً لوباو[۱] در حد خود زیباست ولی چون چشمانداز انسان را محدود میکند خالی از لطف به نظر میرسد.
هاینبورگ[۲] به علت حصارها و برجهای قدیمی که دارد قابل توجه است همچنین قدری پایینتر خرابههایی که برفراز صخرهٔ تیزی واقع است بیتماشا نیست.
در رسیدن به شهر پرسبورگ[۳] دانستیم که به خاک مجارستان قدم گذاشتهایم. اگر چه تاج زرین سلاطین قدیم مجار همچنان بر فراز کلیسای مخصوص این پادشاهان میدرخشد لیکن قرنهاست که دیگر پادشاهی از نژاد مجار در این محل تاجگذاری نکرده و مجارها از نعمت استقلال محروم شدهاند و همه نیز از این پیش آمد متأسفند.
از این محل تا بوداپست سواحل شط هموار است و مناظر اطراف تقریباً عین همان مناظر سابق است جز این که در بعضی نقاط مثلاً در قسمت بین گران[۴] و وایتزن[۵] معبر شط چون از میان دو کوه گچی میگذرد تنگتر میشود. بر روی هم مناظر این سواحل هر قدر هم زیبا باشد باز چیزی نیست که خاطر فریب شود و ملالتی را که از کند رفتن کشتی دست میدهد از یاد ببرد.
۲۷ اوت = ۲۹ ذیالحجه
پایتخت مجارستان شهر بزرگ و زیبایی است و از دو شهر که هر یک بر یک طرف دانوب ساخته شده مرکب است-اولی یعنی «بودا» در ساحل راست مشرف بر دانوب بنا شده و محلاتی کهنه و قصر عظیمی از ابنیهٔ قدیمه دارد که ترکان عثمانی چندین بار آن را خراب کردهاند.
شهر دیگر یعنی «پست» بر عکس دارای محلاتی تازهساز است و تقریباً تمام فعالیت پایتخت مجارستان در این قسمت صورت میگیرد. دو شهر بودا و پست را پل معلقی به یکدیگر مرتبط میسازد و در حقیقت این پل آنها را به صورت شهر واحد عظیمی درمیآورد.