ولیعهد اطریش که در ۳۰ ژانویه ۱۸۸۹ اتفاق افتاده بود یا به عللی دیگر میل داشت که شاه ایران هر چه زودتر از وینه برود و این بیمیلی را ممکن بود از طرز دست دادنش که فقط با فشار کمی انجام گرفت حدس زد.
روز ۲۵ در کاهلنبرک[۱] که از آنجا شهر وینه و شط دانوب منظرۀ زیبایی دارد گذشت در اینجا من به آرشیدوک برخوردم که فوق العاده عصبانی و دلخسته بود که چرا نمیتواند با شاه ایران به فرانسه یا آلمانی تکلم کند. وی بعد از این که نتوانسته بود به آلمانی با شاه صحبت کند به زبان فرانسه خواسته بود که شرح مناظری را که در مقابل نمایان بود بیان نماید ولی هر با متوجه میشد که شاه نفهمیده است. حقیقت قضیه این بود که شاه به زبان فرانسه کم آشناست و در تکلم به آن عاجز است، کلماتی مقطع ادا میکند و گاهی هم جملۀ کوتاهی میپراند ولی نمیتواند بیوسیلۀ مترجم به مکالمه ادامه دهد.
خوشبختانه من سابقاً در سر فرصت شهر وینه را در سال ۱۸۷۴ دیده و در سال ۱۸۸۸ هم تجدید دیداری از آن کرده بودم این است که این دفعه چندان وقتم تنگ نیست وینه اگر چه روزبهروز بر زیبایی آن افزوده میشود باز هنوز یک شهر اشرافی است به همین نظر یک نفر پاریسی خود را در آنجا غریب مییابد چه در اینجا بولوارهای پاریس و زندگانی شبهای آن را به هیچ وجه نمیبیند مثلا در ساعت ده شب دیگر هیچ تماشاخانهای باز نیست کوچهها خلوت است و ساکنین شهر همه در خانههای خود به صرف شام مشغولند.
۲۶ اوت = ۲۸ ذیالحجه
از وینه پایتخت امپراطوری به بوداپست پایتخت مجارستان رفتیم. همه میدانند که ممالک اطریش و مجارستان مرکب از چندین مملکت کوچک و بزرگ است که سر هم رفته مجموعۀ آن بیشباهت به لباس وصله وصلهای دهاتیها نیست.
بر روی دانوب به کشتی بزرگ «ایریس» که در اختیار ما گذاشته شده بود سوار شدیم و ساعت هشت صبح وینه را ترک گفته در طی دوازده ساعت به جانب بوداپست پیش
- ↑ Kahlenberg