نشست. بعد از صرف شام آتشبازی که در این قبیل مهمانیها از ضروریات شده است برپا شد، مراسم آن و دیر آوردن شام این لطف را داشت که شب ما را به وضعی که کسل نشویم و در این مملکت راه دیگری برای گذراندن آن نیست برگذار کرد.
۲۵ سپتامبر = ۱۰ صفر
از سلطنت آباد به گلندوک رفتیم، گلندوک بر کنار جاجرود واقع است و در این محل پل دایری است که از آنجا به لار میروند و ما سال گذشته از همین نقطه برگشتیم.
درۀ رودخانه در اینجا عریض و هوای آن آزاد است و برای محل اردو جای خوبی است به شرط آنکه از قسمتهای خشک دره که تعفنات آن موجب زحمت است دورتر باشیم اما شاه به این مسأله اهمیتی نداده و خود در کنار رودخانه در میان درختها چادر زده است.
من چادر خود را در دویست متری ساحل رودخانه قبل از رسیدن به پل در سرزمینی به ارتفاع ۱۸۰ متر و در پای کوه زدم. چون منزل من از سایر چادرها دورتر و نزدیک به جاده است بل سگم از آنجا دور نمیشود و به فطانت مخصوص به قراولی میپردازد. وقتی که من عازم خدمت میشوم دم چادر سرپا میایستد و با چشم رفتن مرا مواظبت میکند، همینکه از نظر او غائب شدم به محل خود برمیگردد و بیدار میخوابد، در مراجعت به محض اینکه مرا میبیند به جلوی من میدود و مثل اینکه گمکردۀ خود را باز یافته باشد به نوازش و اظهار مهربانی فراوان میپردازد، از همه چیز گذشته بل مهربان است و ارباب خود را دوست میدارد. من از چادر خود مدخل درۀ افجه را که در میان کوههای پردره و تیزهدار قرار گرفته میبینم و راه لتیان را که در طرف راست یعنی شرق آن واقع شده مشاهده مینماید.
۲ اکتبر = ۱۷ صفر
بعد از آنکه یک شب در قصر عشرتآباد که نزدیکترین قصور شاه به طهران و در بیرون دروازۀ شمیران واقع است توقف کردیم به شهر برگشتیم.
تشریفاتی که برای برگشتن اعلیحضرت به پایتخت معمول داشتند بیشتر از تشریفاتی