آبادی پلور مابین این دو رودخانه و قدری پایینتر از ملتقای آن دو نهر واقع شده. راه ما منحصر بود به کوره راهی که مهندسین آن پای گوسفندان بودهاند نه دست انسان به همین جهت سه فرسخ راه را در چهار ساعت طی کردیم و در سر راه به چند سیاهچادر ایلاتی برخوردیم. کوهها در همه جا تقریباً به خط مستقیم تا مجرای رودخانه پایین میآیند و چون فضای هموار کافی در این حدود نیست چادرهایی را که قدری بزرگتر بودند نتوانستند بزنند و همه کموبیش مجبور شدند که با تدابیر مخصوص و به زحمت زیاد جایی برای خود در یکی از پیچوخمهایی که رود پلور درست کرده یا در روی تختهسنگهایی که کمی صاف شده ترتیب دهند و همین کیفیت بر آن باعث آمده بود که چادرها را هر یک در نقطهای در پشت تختهسنگها بزنند و تمام اردو را نشود یکجا دید.
چادر شاه را نزدیک دهانۀ رودخانه در ساحل راست آن زدهاند و جلوی آن پلی است یک چشمه که راه آمل از روی آن میگذرد و میرزا نظام آجودان شاه که قسمتی از ساخت این پل کار اوست از این هنری که نموده بر خود میبالد و تا حدی هم حق دارد زیرا که ساختن پل در میان این کوههای بینظم مرتفع و این درههای عمیق که به یک طغیان ناگهانی ممکن است دهانۀ آن را پر و آن را خطرناک کنند کاری آسان نیست.
از چادر من که جزء آخرین چادرهای بالای رودخانه است قلۀ زیبای دماوند چنان نزدیک دیده میشود که گویی بلافاصله پشت همین کوههای زیر پای ما قرار گرفته.
نمیدانم چه قدرت عظیمی این تودۀ جسیم را با کوههای مرتفع دیگری که حکم پایۀ آن را دارند چنین استوار داشته و چه حوادث معرفة الارضی به تشکیل آن کمک کرده است؟
در دامنههای جنوبی دماوند برف کمتر وجود دارد و تختهسنگهای سیاه آن تا نزدیک قله تقریباً همهجا عریان است به همین نظر کسانی که میخواهند به قلۀ آن صعود کنند از همین طریق یعنی از جهت شرقی و از راه رینه عازم آنجا میشوند و مازندرانیها که تابستان برای آوردن گوگرد به سمت دهانۀ آن میروند همین راه را اختیار میکنند و تا جایی که بخارات گوگردی مانع تنفس میشود پیش میروند و از آنجا گوگرد برای مصارف شخصی یا ساختن باروت میآورند. بخارات قلۀ دماوند گاهی به قدری زیاد