مستجاب یافتیم زیرا که گرما طاقتفرسا شده است و خواب راحت ممکن نیست.
مردم معمولا روزها را در زیرزمین و شبها را بر پشتبام میگذرانند. با این که برفهای البرز دائما در پیش چشم است آفتاب سوزان آرام و راحت را از همه میگیرد.
میرزایی که برای من راپورت طبیب اطریشی امینه اقدس را به فارسی ترجمه کرده بود به من گفت که در آنجا چنین نوشته است که چشم خانم بعد از عمل میتواند پنج انگشت دست را اگر در امتداد سوراخ مصنوعی سفیدی چشم قرار دهند ببیند، بعد به شوخی گفت که عجب در این است که حکیمباشی اطریشی در این نوشتۀ خود همهجا عنوان این کلفت قدیمی اندرون شاهی را «علیاحضرت ملکه» یاد کرده است.
با این حال میرزای مزبور که نامش میرزا محمد خان و برادر امینه اقدس است به من اطمینان داد که خواهرش به کلی نابیناست حتی پیش از حرکت از طهران هم کور بود و مطلب را کسی به شاه نمیگفت. عقیدۀ احمد خان هم که در سفر اطریش سمت مترجمی امینه اقدس را داشت نیز همین بود و او میگفت که اطبای اطریشی هم عمل را بیفایده میدانستند ولی وزیر مختار ایران در وینه در این باب اصرار داشت و ایشان به اصرار او به این کار رضا دادند و بالنتیجه فایدهای به دست نیامد.
۲۴ ژوئن = ۷ ذیالقصده
امینه اقدس من و دکتر خود حسین خان را که دکتر جوانی است فارغ التحصیل از مدرسۀ طبی پاریس نزد خود خواند. حسین خان در راه به من گفت که خانم در رسیدن به وینه دیگر هیچچیز را نمیدید و جز اثر نور قوی مثل نور الکتریک هیچچیز را تمیز نمیداد و همین کیفیت بیثمر بودن عمل را واضح میکرد.
همینکه پیش امینه اقدس رفتیم دیدم که غمگین و گرفته و از دنیا بیزار است و دیگر شکی در کوری خود و امیدی به آینده ندارد. دیروز در موقع رسیدن به اندرون به کسان خود گفته بود که دلم میخواست که چشم داشتم و رختشویی میکردم. دیدن این وضع جگر مرا کباب کرد، سعی کردم که از او دلجویی کنم به او گفتم که اگر این ایام حالت خود را چنین میبیند نتیجۀ خستگی و رنج سفر است ولی دیدم که این حرفها دیگر در مزاج او مؤثر نمیافتد و این بدبختی چنان امید او را به یأس مبدل ساخته که به