به اندازۀ یک تخممرغ و در عرض سوراخی دارد که بلوری در آن داخل کردهاند.
اعلیحضرت به من گفت که از این سوراخ که حالا بسته است سابقاً ریسمانی میگذرانده و آن را به گردن گوسالۀ زرین سامری میآویختهاند، بعد گفت که این قطعه یاقوت را در ایام قدیم از حبشه به هند برده بودند و نادرشاه آن را از آنجا به ایران آورده است.
۳۱ مارس = ۸ شعبان
امینه اقدس تقریباً به کلی نابینا شده است. من از دو ماه پیش میخواستم چشم او را عمل کنم و نگذارم که کار به اینجا بکشد ولی به من اجازۀ این عمل داده نشد و شاه که نمیخواست برخلاف رضای محبوبۀ خود رفتار کند او را کاملاً آزاد گذاشت و توطئهسازان درباری چنان این زن بدبخت را دچار تردید کردند که به موقع دست به کاری نزد تا مرضش روزبهروز شدت یافت ابتدا او را به نهایت درجه ترساندند و بعد از آن که او را به تعقیب دستور من در باب عمل کردن مصمم دیدند گفتند که باید در خارجه عمل کند تا افتخار معالجۀ او نصیب من نشود و لطمهای به مقام و نفوذ ایشان وارد نیاید و در این توطئه جمعی از خواجهسرایان هم دخیل بودند. مخصوصا آغا بهرام که اشتیاق شدیدی به دیدن اروپا در خدمت خانم خود داشت آتش او را برای مسافرت تیزتر میکرد.
عاقبت نقشۀ ایشان به نتیجه رسید و امینه اقدس به همراهی سعد الدوله و آغا بهرام خواجهباشی به طرف وینه حرکت کردند ولی قبلاً لازم شد که من به شاه عملی که باید در چشم خانم اجرا شود توضیح و به او اطمینان دهم که عمل خطری ندارد فوریت آن بلکه تأخیر زیادی را که در این راه روا داشتهاند به او بفهمانم و بگویم که هر قدر بیشتر در این کار تسریع شود زیادتر از قوۀ بینایی او خواهد ماند اما پیش خود میگفتم که اگر چیزی از آن به جا مانده باشد چه تصور من این بود که این زن حال که به کلی کور شده تصمیم به مسافرت گرفته است و امید او این است که چشمان او را بینا کنند.
اقلا این بار دهم بود که شاه اندکی قبل از حرکت امینه اقدس به من گفت که: «شما مطمئنا میتوانید این عمل را بکنید؟» و غرضش از ادای این جمله نمودن حال تردیدی