۱۷ فوریه = ۲۶ جمادیالثانیه
هرروز به عیادت امینهاقدس میروم، حال او بهتر و درد قطع شده لیکن مرض هر روز دو قدم جلوتر میرود زیرا هیچکس به عمل که تنها به آن وسیله میتوان جلوی آن را گرفت تن در نمیدهد. همین که کمترین بهبودی در حال او ظاهر میشود مرا غریق تشکر میکند و به من چای و شیرینی میدهد و بیچاره چنین میپندارد که علاج او در دست من است و اگر بیشتر به من لطف کند من زودتر او را معالجه خواهم کرد و چون به این امر ایمان پیدا کرده و در هیچ عملی که موجب جلب رضای خاطر من شود مضایقه نمینماید، همین امروز به من گفت که به شاه عرض کرده است که من هرچه برای ساختن خانهای در زمینی که امینالسلطان به من داده است لازم دارم به من بدهد و شاه هم گفته است که ساختن خانه به عهدۀ من است و خانم به قدری از تحصیل این جواب شاه مسرور است که آن را پیوسته به رخ من میکشد.
همین چند روز پیش در حضور من دو صندوق بزرگ را که چند خانه برروی هم داشت باز کرد و در آن دو از چهارصد تا پانصد قطعه اشیاء از جواهر بود مثل تکمه و انگشتری و تسبیح و غیره. من بیش از همه فریفتۀ درشتی زمردها و مرواریدها شدم مثلا در میان آنها تسبیحی از زمرد بود که درشتی دانههای آن از اندازۀ تخم کبوتر بود تا تخم مرغ معمولی. مرواریدهای گرد از دانۀ فندق درشتتر بودند و بعضی از آنها که درازترند درشتی آنها از این مقدار نیز بیشتر است. یک قطعه زبرجد گرد در میان آنها دیدم که از یک نصف گردوی درشت بزرگتر بود. یاقوتها که بیشتر آنها نتراشیده بودند هرکدام را تراش نداده باشند درشتترند، الماسهای آبدار بیشتر پهن و مستطیلاند و در میان آنها بعضی نیز زردرنگاند و یک قطعه هم نیلگون بود.
بزرگترین فیروزهای که مشاهده شد شکل بیضی داشت به طول چهار تا پنج سانتیمتر به رنگ آبیتیره و از خالصترین اقسام آن بود.
بعد از این نمایش امینه اقدس ساعتی را که شاه به عنوان ارمغان برای او از فرنگستان آورده بود به من نشان داد و به داشتن آن میبالید. جبۀ ساعت تماما الماسنشان بود و زنجیری آن را میبست که از دوازده زبرجد ترکیب شده بود و قطعات کوچک الماس آنها را به هم متصل میکرد. امینه اقدس پیش از آن که این صندوقها را ببندد از یکی از