ضعیفی آن را روشن کرده بود هدایت نمودند، شاهزاده را دیدم که با تأنی و وقار مخصوصی به بازی شطرنج مشغول بود عینا مثل این که به حل یکی از معضلات مملکتی مشغول است.
به من گفت که از این بازی اطلاعی داری؟ که من تاکنون هیچوقت در بازی شطرنج نباختهام. این بیانات را شاهزاده با سلاست مخصوص میگفت و وقتی که من به او نزدیک شدم مرا به نشستن به پهلوی خود دعوت کرد و لابد قصد او این بود که من مهارت او را در بازی تحسین کنم.
ظلالسلطان مردی است تنومند و کوتاهقامت و چهل سال دارد. موی سر و سبیل و ابروان او سیاه سیر است و پوست بدنش بسیار تیرهرنگ، چشم چپش لوچ و از چهرهاش سختکشی و رعونت میبارد، کلامش کوتاه و قاطع است و میفهماند که او به فرمان دادن و مردم را به اطاعت واداشتن عادت کرده است. از این مراتب گذشته او در مملکت مظهر قدرتی است که موجب نگرانی شده و شاه به اشارۀ صدراعظم علی الاجبار به محدود کردن او قیام نموده است.
پسر ارشد شاه بر تمام جنوب ایران حکومت میکند و پایتخت او اصفهان است که در میان پایتختهای سابق این مملکت هنوز مقام اول را دارد، ظلالسلطان در آنجا در حقیقت سلطنت میکرده و اختیار جان و مال زیردستان خود را داشته.
این شاهزاده در اصفهان به تهیۀ قشونی دست زده بود که میتوانست هرآن او را در اجرای منویاتش کمک کند و اگر روزی میخواست چنانکه خود عینا گفته بود که بر برادر خود یعنی ولیعهد قانونی مملکت بشورد و مدعی سلطنت او شود از او پشتیبانی نماید.
صدراعظم چون از این خیالات ظلالسلطان اطلاع یافت و دانست که او مقاصدی از این قبیل در سر دارد و وجودش تهدیدی برای آیندۀ مملکت است به علاوه در بیرحمی و افزایش ثروتی که بیپایان است از هیچ اقدامی صرفنظر نمیکند و مردم همه از او در وحشتند شوکت او را هم درهم شکست و از حکومتش انداخت.
شاید جمع مال مرض ارثی قاجاریه باشد چه پدر او ناصرالدینشاه هم گذشته از جواهرات ملیونها پول نقره و طلا دارد که در کیسههای مهر شده در اندرون محفوظ