برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۹۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

اصلاً و ابداً جامه عوام نیست بلکه جامه خواص است و بزرگان قوم.

گذشته ازین مشخصات بارز که درین کتاب مستطاب چشمگیر است و گاهی ضمن صفحات و سطور آن مطالبی هست که خواننده از دوره کودکی گذشته را وامیدارد به آنکه گمان کند اصلاً با یك روزنامه نویس یا یك مبلغ حکومتی طرف است[۱] مراجعه کنید به سه سطر اول از ستون اول صفحه ۵۶ که بار دیگر عیناً در سطور ۷ تا ۹ از ستون دوم صفحه ۸۲ هم آمده است و تبلیغی است درباره یک کار ساده حکومت سابق که مجسمه افتاده شاپور را سراپا آورده است با این جملات و این پیکر که هفت متر بلندی آن است مدت‌ها شکسته و افتاده بود و در این سال‌ها آنرا دوباره بر پا کرده‌اند. » (سطر‌های دوم وسوم از ستون اول صفحه ۵۶) حالا فرض بفرمایید خدای نکرده توفیقی رفیق این کتاب مستطاب بشود و کودکان سی سال بعدهم موفق به قرائت معلومات آن بشوند آنوقت از تعبیر « درین سال‌ها » چه خواهند فهمید؟ در کدام سال‌ها؟ آخر برای که تبلیغ می‌کنیم؟ و برای چه این تبلیغ را در کتاب تاریخ پنجم دبستان باید کرد؟ مگر محترم و وزین « سخن » توقیف است؟ تازه چنان بر روی «هفت متر بلندی» این پیکر تکیه شده است که انگار خود پیکر را نیز سنگتراش‌های قم در این سال‌ها تراشیده‌اند نه اسرای رومی در هزار و پانصد سال پیش؛ البته درست است كه یك كتاب تاریخ دبستان باید عرق ملیت را در کودکان و نوباوگان وطن بجنباند (صرف نظر از اینکه معلوم نیست چرا این عرق معین فقط باید بدست فرمانروایان گذشته جنبش در آید اما گویا مادیگر در زمانی نیستیم که بزرگترین مشكلات جهانی جنگ ایران و روم بود یا در زمانی که برشکست رستم فرخزاد اشک میریختیم یا در زمانی که زنجیر عدل انوشیروان را یك خرگر نیز بتکان در می‌آورد. ما اکنون در زمانی هستیم که

اینهمه آه و حسرت برگذشته از دست رفته جای خود را به یك احساس

  1. و حالا در روزگاری که چاپ دوم این صفحات در دست تهیه است می‌فهمیم که چرا این حضرت عاقبت بوزارت فرهنگ نائل شد؟