پلاها بود که از اوایل ۲۵ مأمور شدم که زیر نظر طبری « ماهانه مردم» را راه بیندازم. که تا هنگام انشعاب ۱۸ شمارهاش را در آوردم. حتی ششماهی مدیر چاپخانه حزب بودم چاپخانه «شعله ور». که پس از شکست «دموکرات فرقه سی» و لطمهای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه «اپرا» منتقلش کرده بودند به داخل حزب. و به اعتبار همین چاپخانهای در اختیار داشتن بود که «از رنجی که میبریم» در آمد. اواسط ۱۳۲۶. حاوی قصههای شکست در آن مبارزات و به سبك رئالیسم سوسیالیستی و انشعاب در آذر ۱۳۲۶ اتفاق افتاد. بدنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم به رهبری خلیل ملکی - و رهبران حزب که به علت شکست قضیه آذربایجان زمینه افکار عمومی حزب دیگر ز بر پایشان نبود و به همین علت سخت دنباله روی سیاست استالینی بودند که میدیدیم که به چه بواری میانجامید. پس از انشعاب یك حزب سوسیالیست ساختیم که زیر باراتهامات مطبوعات حزبی كه حتى كمك رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت.
در این دوره سکوت است که مقداری ترجمه میکنم. به قصد فنارسه یاد گرفتن از «ژید» و «کامو» و «سارتر» و نیز از «داستایوسکی». «سه تار» هم مال این دوره است که تقدیم شده به خلیل ملکی هم در بندوره است که زن میگیرم. وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانهای میسازی از خانه پدری به اجتماع حزب گریختن و از آن به خانه شخصی و زنم سیمین دانشور است که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای
فراوان و در حقیقت نوعی یارویاور این قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات