فرط تهور و غیرت با قلیلی از مردم که همراه داشت اسب انداخت و او را معلوم نبود که در بین راه فرقۀ افاغنه سد راهاند، چون بوسط راه رسید فرقۀ افاغنه از اطراف و جوانب درآمدند و با او دست و گریبان شدند، از بالای بروج نیز توپ و تفنگ بینهایت - سر دادند چنانکه در آنروز از اهل سیبه که اکثر لشکر گرجی بودند کم کسی جان برشد و همگی مقتول گردیدند. این معنی موجب هراس عظیم بر دلهای سپاه قزلباش گردید و خسرو خان علی قلی خان را در موقف طعن و تشنیع و اهانت درآورد و گفت که بنی عم مرا تو بقتل رسانیدۀ نه افاغنه، و در این بین فصل تابستان رو داد و بسبب نرسیدن آذوقه و قلت ورود غلات گرانی در لشکر بهم رسید و علاوۀ آن وبا و بیماری در میان لشکر پیدا شد، رفته رفته کار به جائی رسید که خسرو خان و مردم لشکر را معلوم گردید که در این سال باین پایه مردم فتح قلعۀ قندهار ممتنع است باید که رفته در هرات و مشهد که ییلاقات خوش هوا دارد فرودآمده فکر لشکر جدید و سپاه تازه زور نموده باز مراجعت کرد.
چون این خبر شهرت یافته بامیر اویس رسید از راه مکر و حیله عرضی متضمن معاذیری چند که من جملۀ آنها این بود که بسبب بدسلوکی گرگین خان از من این حرکت شنیع روی داد و بالفعل بر جان خود ترسانم اگر نواب خان متعهد جان و ناموس من شوند آنچه دست مکنت من بآن برسد آن را پیشکش نموده و قلعۀ قندهار را سپرده بهر چه از آن جانب مأمور شوم بجا آرم و بالفعل اگر مطمئن از نواب خان شوم آمده پابوس مینمایم و عذر تقصیرات خود میخواهم و چون عیال و اطفال افاغنه همگی در قلعهاند هرگاه نواب خان چند منزل از قلعه دور شوند من عیال و اطفال خود و افاغنه را برداشته به مأمنی میرسانم و قلعه را بهر که حکم شود میسپارم و خسرو خان از شنیدن این خبر بسیار مسرور و مطمئن گشته همۀ مطالب و مدعیات امیر اویس را پذیرا گردید و مردم لشکر چون بسبب شنیدن این خبر شروع به کوچ نمودند و خسرو خان بسبب غلبۀ غرور و بیوقوفی و ناکردهکاری در صدد ممانعت سپاه برنیامد و مقرر چنین شد که توپخانه و اردو بازار و کارخانجات کوچ نمایند و خود جریده با قدری از سپاه توقف نماید چه وعده بود که امیر اویس بعد از دو روز از قلعه خواهد برآمد که چون امیر اویس از قلعه برآید