قافلهها که به لشکر و اردوی خسرو خان میآمدند مینمود و هرجا که سپاه خسرو خان برای تحصیل آذوقه باطراف میرفت اکثر از دست افاغنه شکست خورده برمیگشتند و کاری از پیش نمیرفت و سپاه قزلباش از دو جهت با خسرو خان یکدل و موافق نبودند یکی آنکه ایشان مسلمان و او گرجی بود هر چند در ظاهر اظهار اسلام نموده بود اما باطنا با طریقۀ اسلام و مسلمانی آشنائی نداشت زیرا که سرداران سپاه او همگی گرجی و بر مذهب قدیم خود بودند و هر روز در مجلس او که شیلان۱ و سفره کشیده میشد بطریق کفار گرجستان لحم خنزیر و خمر علانیه میخوردند و سرکردگان سپاه قزلباشیه بایست زیردست سرداران گرجی بنشینند و به خاطرهای ایشان این معنی گران میآمد، دوم آنکه خسرو خان بسبب غرور اعتنا باحوال سرداران قزلباش نمینمود و در داد و دهش و طلب و تنخواه نیز کوتاهی میکرد و به اندک تقصیری سرداران سپاه را خفیف و بیعزت مینمود.
بسبب این جهات تمام سپاه دلشکسته و آزرده بودند و تن به جنگ در نمیدادند چنانکه روزی از روزها یکی از بنی اعمام خسرو خان که سردار عمدۀ گرجستان بود با علی قلی خان حاکم کرمان سواره ایستاده بودند که از طرف دروازۀ خواجه اویس قدری از سپاه افغان از قلعه برآمده و از تخته پل گذشته بر سر سیبۀ از سیبهها ریختند و فیما بین اهل سیبه و افاغنه جنگ درگرفت و چون بعضی از اهل سیبه برای حوائج خود به اردو رفته بودند در سیبه جمعیت قلیلی بود، فرقۀ افاغنه دو فرقه شده نصفی بر سر سیبه ریخته بودند و نصفی دیگر بر سر راه اردو در جاهای پست و بلند کمین کرده بودند که اگر کسی از اهل لشکر بمدد سیبه آید مانع آیند و از بالای بروج گولی۲ توپ و تفنگ مثل تگرگ آتشین میریخت سردار گرجی به غیرت آمده بعلی قلی خان تکلیف رفاقت نمود که خود را به معاونت مردم سیبه باید رسانید، علی قلی خان تساهل نموده سردار گرجی از
________________________________________