قضا چون ز گردون فروهشت پر همه عاقلان کور گردند و کر تمثیل قضا دستی است پنج انگشت دارد چو خواهد از کسی کامی برآرد دو بر چشمش نهد دو بر بناگوش یکی بر لب نهد گوید که خاموش بالجمله بعد از این یوسف علی خان مذکور بحضور آمده مرتعش و مضطرب بعرض رسانید که دستۀ اویماق جلایر را بموجب حکم اشرف زال خان برادر غلام آورده حاضر است، ارشاد شد که امروز بسبب مشاغل دیگر بندگان ما سان دیدن را موقوف فرمودیم فردا دستۀ جلایر نیز بجهت سان حاضر باشند، این اشاره فرموده خود به دولت بمکان خلوت تشریف بردند بالأخره معلوم گردید که در این مدت به وساطت چند نفر از خواجهسرایان که پروردۀ نمک نادری بودند و تا آن زمان در خدمت شاهرخ میرزا مقرر فرموده بودند رقعجات و مراسلات از صبیۀ میرزا خان سلطان جلایر که معقودۀ شاهرخ میرزا بود بیوسف علی خان میرسیده متضمن بر آنکه غیرت و حمیت اویماقیت و ایلیت را شما مردم از دست داده و محل طعن جمیع اویماقات ایران گردیدهاید و جمعی امرای نمکبهحرام شاهرخ میرزا را از سلطنت خلع نموده در گوشۀ انزوا مقید نموده و اشتهار معیوبی چشم او بین الناس دادهاند، این اشتهار عین کذب و دروغ است. در آن مراسلات قلم بدست شاهرخ میرزا داده بدست خود قلم را حرکت داده بطریق خط مایقرئی که او داشت بتسوید درآورده نزد یوسف علی خان مخفی میفرستاده بمفاد این رباعی:
آدم ز بهشت یافت نقصان از زن یوسف بته چاه به زندان از زن
سیمرغ بکوه قاف پنهان از زن صد ملک سلیمان شده ویران از زن یوسف علیخان تعیین نموده بود که اذیتی بچشم شاهرخ میرزا نرسیده و این شهرت خلاف واقع است.
عرق حمیت جاهلیتش از پیغامات آن ضعیفۀ مفسده به حرکت آمده و نیز بسبب