برگه:علویه‌خانم و ولنگاری.pdf/۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۸۰
ولنگاری

بینی داشتند تا هرکدام به تنهائی میتوانستند رضایت خاطر ترا فراهم بیاورند، رئیس قبیله اظهار شادی نموده و بخزانه‌دار خود امر میکند دهن شاعر را پر از آلبالوخشکه و زالزالک بکند — (چون در آن زمان احجار قیمتی و طلا و نقره وجود نداشته از قرار معلوم قیمت این مرکبات خیلی گران بوده است).

مورخ دست چپ اگرچه معنی این قصیده را نفهمید که چه ربطی بین دوهزار گوش و بینی و یکنفر از اتباع رئیس قبیله وجود داشته، او نیز مطالبی از خود جعل کرد که یکی از رؤسای قلدر آنها در یک روز پنج من و سه چارک چشم در آورده، باوجودیکه ترازو نداشته. و دو گاو زنده را قورت داده، باوجودیکه لثه دندانهایش پیوره داشته است. ولی چون سند کتبی نداشت، بحرف او کسی وقعی نگذاشت و بریشش خندیدند و فوراً دیوان داوری تشکیل دادند و محکمه رأی داد که این قبیله بوئی از آدمیت بمشامش نرسیده و شعر سعدی: «بنی آدم اعضای یکدیگرند» دربارهٔ آنها صدق نمیکند و مال آنها حلال و زن به خانه‌شان حرام و خونشان مباح است. برای جبران جنایت وجودشان باید آنها نسل بعد از نسل از کد یسار و عرق زهار کار بکنند و بدهند بقبیلهٔ تاریخ‌دار که نتیجهٔ دسترنج آنها را بخورد و بریششان بخندد. سپس مورخ قبیلهٔ دست راست اینطور نتیجه گرفت که: «پس معلوم میشود شما از اولاد ابوالبشر حضرت ختمی‌مرتبت نیستید و از اینقرار از نژاد پست مول هستید و از زیر بته درآمده‌اید، در صورتیکه ما از نژاد اصیل و نجیب و برگزیده هستیم. مردهای شما حق زناشوئی با زنهای ما ندارند.