برگه:علویه‌خانم و ولنگاری.pdf/۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۵۴
علویه‌خانم

قد مهر نماز، الاهی بزمین گرم بخورین. اون بابای قرمساقتونم که زرتش قمسور شد، اونم میخواس آب کمرشو تو دل منو عصمت خالی بکنه!»

***

از این واقعه بیش از یکماه گذشت، یوزباشی روز قبل از حرکتش بطرف تهران برای آخرین بار رفت که ضریح امام‌رضا را زیارت بکند، همینکه وارد صحن شد، دید گوشهٔ حیاط، جلو آفتاب پرده‌ای باز کرده‌اند و جمعیت زیادی دور آن هجوم آورده است نگاهش به پرده‌چی افتاد و پنجه‌باشی مسافر خودش را شناخت که از روی ناشیگری پرده را تندتند میچرخانید و بلند میگفت:

«– بهشت شدداد رو تماشا کن، شدداد همون حرام‌زاده‌ای است که ادعای خدایی کرد و به غضب الاهی گرفتار شد.

«– این تصویر زنیس که زنای محصنه کرده و تو دهن اژدها افتاده

«– ای باجی، ای بی‌بی، ای ننه، پل صراط رو تماشا کن که از مو نازک‌تر و از شمشیر تیزتره.

  اینکه بینی سوار حیوانی کرده در روز عید قربانی  

«– ملک طاطائیل رو در لطف خلقت تماشا کن، نصب تنش از آتیشه و نصب تنش از برفه و تو جهنم میگرده..

علویه با سر اشاره‌ای باو کرد، مفهومش این بود که مختصرش کن — پنجه‌باشی شروع بگدایی کرد: «لال از دنیا نری یه صلوات بلند بفرس.