آخرت. و تک و توک عکسی آفتابخورده به سینه تیرها و با چه حسرتی! نکند تو هم الان چنین قیافهای را داشته باشی! و سنگ قبرها پر از وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات... و الخ. و راستی چندتا از این همه مرده معنی این شعر را میدانستهاند تا بتوانند جواب منربک را درست داده باشند. به هر صورت تمرینی از عربیدانی برای آن شب؟ و جوی آب جداکنندهٔ صحن عمومی قبرستان از اشرافیت اموات. از مقبرههای خانوادگی. خانوادگی؟ بله. عیناً. حتی با اعلانشان بر سردرها. به خط خوش و بر کاشی که آرامگاه ابدی خاندان فلان... چیزی کف دست کلیددار گذاشتم که چون گربهای سر سفرهٔ زیارت اهل قبور همیشه حاضر است و آهاه درست میان خانواده. آن وسط پدر. و سنگ قبرش همان که خودم دادم نوشتند و تراشیدند. بیشعر. و فقط با همان هو الحی الذی لایموتش و اسم و عنوان و تاریخ ولادتی و وفاتی. مرمر زردسبزی زننده. سنگ هنوز میدرخشید و رگههای سفید و صورتی در آن مشخص بود و کلمات مشکی برجسته و خوانا. دیدم خیلی میخواهد تا گذشت زمان اثرش را بکند. خوب پدر. میبینی که عجلهای نیست. در احتیاج تو به نوه داشتن. وانگهی برادرزاده که هست... و آنطرفتر بالای سرش خواهرم خوابیده. که به سرطان رفت. و آنطرفتر خاله. آنکه کر بود. و آنطرفتر هم پای دیوار زن دومش. زن دوم
برگه:سنگی بر گوری.pdf/۸۵
ظاهر