چرا با سی و هشت بار نشود؟ و مگر چه فرقی هست میان این دو عدد؟ حتی اگر غرض دوام در کاری باشد. و یادم نیست بار سی و دوم بود یا سوم که زدم زیرش. یعنی یک روز دنگم گرفت که ببینم با نطفهها میشود نیمرو درست کرد یا نه. سرزنم را دور دیدم و کیلهٔ آن روز را ریختم توی تابه. و چه نیمرویی! آب دماغی سفتتر شده. مایهای از سفیدی در آن دویده و بیمزه. به ضرب فلفل و نمک هم نتوانستم بخورم. اما به گمانم در وضع پائین تنهٔ گربهها اثرکرد. چون آن سال یک دفعه بیشتر از معهود بچه گذاشتند. و نه روی انبار هیزم. بلکه دور از نظر ما و توی سوراخ سمبههای شیروانی که دست جن هم بهشان نمیرسید. و چه عذابی کشیدیم تا دکشان کردیم. آخر من هیچوقت تحمل حیوانات خانگی را نداشتهام. بی تخم و ترکههای دیگر را میشناسم که کفتر بازی میکنند یا قناری و میمون و سگ و طوطی نگه میدارند. یکی دیگر را هم میشناسم که یک اطاق گربه داشت. درست یک اطاق خودش هم عددش را فراموش کرده بود. و ظهر به ظهر یک مجموعه غذا برایشان میگذاشت که دورش مینشستند و چه تماشایی. و چه کثافتی! من فقط به گنجشکها علاقه دارم که یکمرتبه حیاط را پر از سر و صدا میکنند و بعد یک مرتبه معلوم نیست از چه میترسند و پچ پچ کنان توطنهای، و بعد میپرند. و بعد به ماهیهای حوض که نه به وقاحت سگ و گربه میرینند و نه باری روی
برگه:سنگی بر گوری.pdf/۴۴
ظاهر