برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۲۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

« بریا» بازی در آوردن. یعنی یادداشتهای روزانه خودش را به عنوان مدارك جرم حتمی او ورق به ورق خواندن کله من باور کن سوت کشید. و یك مرتبه متوجه شدم که دیگران ساکتند. سکوتی به علامت. رضا که‌ای داد بیداد نکند پخت و پزی شده است که تو از آن بی‌خبری؟ (مثل اینکه خود ملکی نبود) اما نه قندهاریان نه موجدی هیچکدام لب از لب برنداشتند و خنجی دور برداشته بود و خیال می‌ کرد توی کمیته مرکزی کمینترن نشسته است یا گزارش به «انتر ناسیونال سوسیالیست‌»ها می‌دهد من حساب کار خودم را کردم آخر می‌دانی این شتری بود که در خانه من هم می‌خوابید با آن همه بی‌بند و باری‌ها که داشتم و آن بدقلقی‌ها و آن تکروی‌ها... البته من هم این را میدانستم که وثوقی بتازگی پا توی کفش تئوری ساز‌ها کرده بود و یك كتاب چاپ‌زده بود که در آن از راه دیگری متفاوت با مال، ملکی در مارکسیسم تجدید نظر شده بود اما فکر نمی‌کردم خزعبلات خنجی به چنان سکوتی تحمل بشود. این بود که فریادم در آمد و تهدیدشان کردم که این حقه بازی‌های توده‌ای کمونیستی برپایی را اگر اینجاهم شروع کنید من یکی نیستم و این هم متن استعفام که فردا توی «اطلاعات» خواهید خواند. البته هیچ کس از تهدید من نترسید آخر باید بدانی که منتهای قدرت دکتر مصدق بود نیروی سوم مشیر و مشار بود و به هر صورت با رفتن من یك مدعی برای وزارت کمتر و چه بهتر اما همین قدر سیاست مآبی داشتند که اخراج وثوقی را در ارگان حزب اعلام نکردند تا من هم استعفا را جایی چاپ نکنم و یواشکی سرم را بکنم توى لاك خودم و به همین بسنده شد که کتاب او را چیزی در حدود تحریم کردند. وثوقی خانه نشین شد و من رفتم دنبال بنایی حتی خانه‌ام را عوض کردم. لابد می‌ دانی که آن روز‌ها زنم آمریکا بود و من آزادی فراوان داشتم و برای اینکه نزدیك حزب باشم آمده بودم بغل گوش نیروی سوم خانه اجاره کرده بودم. این اتفاق که افتاد آن خانه را تخلیه کردم و آمدم همین، شمیران نزدیك خانه‌ای که داشتم می‌ ساختم دو تا اتاق اجاره کردم و همۀ وقتم صرف بنایی می‌شد.

شاید تعجب کنی که حتی اتفاقات روز ۲۸ مرداد آن سال را من، صبح ۳۰ مرداد فهمیدم. چون درست روز‌هایی بود که داشتم اسباب کشی می‌کردم و به خانه تازه ساز می‌. رفتم غرضم این است که بدانی این لاک چقدر کلفت بود که حتى عربده رادیو‌های همسایه هم از آن نفوذ نمی‌ کرد. گرچه بعد‌ها که با همسایه ها