برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۲۱۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۳۳۹ بود و نه ده دوازده سال پیش و مهمتر اینکه در آن تاریخ اصلا و ابداً در تهران حکومت نظامی .نبود بلکه حکومتی بود درست به شسته رفتگی همین حکومتی که الآن داریم.

۲-دیگر مرقوم فرموده بودید که شب هنگام آقای آل احمد... تلفنی آنچه دل تنگش میخواست بد و بیراه نثار ما کرد و الخ...».

درست است که فقیر در آن اولین مکالمه تلفنی یادآوریهای تخدیر کننده ای به سر ز کار کردم؛ اما مبادا خواسته باشید از فحوای کلامتان برسانید که این فقیر بود که به سرکار تلفن کرده قضیه درست به عکس بود شما مبتدا به ساکن تلفن فرمودید و پس از مقدمه چینی و اظهار لطفهای معهود نوعی عذرخواهی میکردید در لباس تهدید که چرا چنین پرت و پلاهائی باید نوشته بشود که سر کار حتی برای نقل کردنش به دردسر بیفتید و اگر یادتان باشد گفتم که مبادا بنگاه فرانکلین (که طرف حمله آن مقاله بود دم شمارا دیده باشد که بعدها معلوم شد که دست بر قضا چنین بوده است.

۳-بعد مرقوم فرموده اید که فقیر در آن کاغذ مربوط به محاکمه سوسیالیستها. چون «شما را به نسبت بی پرواتر و جلوتر از (لابد دیگر مطبوعات) میدانستم و الخ...) فرستادمش برای شما خوشبختانه آن کاغذ هنوز در دست است. به عنوان شاهد در آستين، يك نسخه دیگر از آن برایتان میفرستم که چاپ بفرمایید تا خوانندگان محترم ببینند که حتی برای انتشار چنین اباطیلی نیز آزادی هست و بعد هویدا بشود که قضیه بدآمدن من از شما در کار نیست بلکه قضیه جدائی راههاست؛ چرا که آنجا نوشته ام که: «میدانید دل خوشی از سر کار ندارم ولی چه میشود کرد که و الخ...»

۴-بعد مرقوم فرموده اید که چون امکان چاپ چنان نامه ای نبود فلانی اختیار را به من داد و الخ ... که العیاذ بالله اختیار را دیگران به شما داده اند و فعلا هم هم ریش و هم قیچی به دست شماست ما خواستیم با آن کاغذ با شما اتمام حجتی کرده باشیم که اینقدر در باغ سبز نشان خلق ندهید.

۵-و اما بعد اگر واقعاً آن نامه منتشر نشد و وساطت سرکار نزد مقامات مسؤول موجب انتشار متن نیمه کاره مدافعات سرور عزیزم حضرت «ملکی» شده باشد باید به شما ای والله گفت امالا بد میدانید که رقابت بعضی دستگاههای امنیتی نیز در این میان بی اثر نبوده است که هر کدام به نوعی در کشف دسته های یاغی و طاغی