به جذبه قدرت کشیده شدن و با چرخ حکومت گشتن و موافق میل سیاست استعماری در جامعه اثر کردن؛ و یا به انزوای واحه مانندی پناه بردن و گوشه دنجی برگزیدن و دایره تأثیر و تأثر خود را به جمع قلیلی از دوستان یا حوزههای مخفی به سبک باطنیان منحصر کردن. و این است معنی تحجر تاریخی که هزار سال است همچو دایره بستهای محیط تاریخی و جغرافیایی ما را میسازد. و حرف آخر ملکی اینکه این دو راهه را و این دایره بسته را باید در هم ریخت. او میگوید واقع بینهای صرف، راه اول را میروند وایدهآلیستهای ، صرف راه دوم را اما خود در این حوزه نیز راه سومی را برگزیده است. همچنانکه در سیاست جهانی - به علت انشعاب - میان دو قدرت شوروی و آمریکا راه سومی را برگزید و پیش از آنکه کنگرههای «باندونگ» و «قاهره» نمایندگان ملل غیر متعهد را به راه سوم بخوانند، در ایران «نیروی سوم» را مطرح کرد؛ یعنی نیروی ملت های گرسنه و استعمار زده را. نشان داد که در امور داخلی نیز بایست روشنفکر مملکت از این دو راهه قضا و قدری چشم بپوشد و به راه سومی برود که نه راه جذب شدن به قدرت «فعل» و «عمل» و «عالم امر» است و نه راه گوشه نشینی و پناه بردن به بیاثری انزوا. ملکی می گوید که این سرنوشت دوگانه لایق روشنفکران نیست. میگوید که روشنفکر در حضور این همه ابزار وسیع کسب خبر و دانش نه میتواند خود را به سرکه نقد حکومتها بفروشد که ابزار کسب و نشر اخبار و اطلاعات را در قبضه سانسور میخواهند؛ و نه میتواند خود را برای فردای نامعلوم و انتظار هر موعودی که معتقد باشی،
برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۲۱۵
ظاهر