مستعار دارد. من اگر او این امضا را به «دانشجوی علوم انسانی» بر میگرداند، موافقتر بودم؛ چرا که جاپای قرصتری گیر میآوردم برای این استدلال که «ملکی» هرچه پختهتر میشود از آن تعریف جزمی که میگوید سیاست یک علم است، دارد بیشتر فاصله میگیرد. دلیل دیگرش اینکه در همین زندان اخیر یک فرهنگ بزرگ لغات سیاسی و اجتماعی را ترجمه کرد. یعنی که هنوز در جستجوی دقت علمی است در مسائل سیاسی و اجتماعی. و اگر مشکل زبان مادری او را که ترکی است در نظر بیاوریم مطلب دیگری در این زمینه روشن خواهد شد ملکی یک آذربایجانی است و ترک زبان که رفته فرنگ درس خوانده-و به آلمانی-و بعد برگشته که در حوزه زبان فارسی، خواندههای خود را پس بدهد. آیا در این میان آن غمنامه اصلی را که سرنوشت همه این جور فرنگ رفتگان است، نمیبینید؟ من از این قضیه ترک بودن و به فارسی نوشتن که یعنی از ریشه و خاک بریدن و ناچار در حوزهٔ منطق از مسائل غیر صمیمی حرف زدن جای دیگری بتفصیل سخن گفتهام[۱]. و اگر به این مسأله متوجه باشیم مقداری از ناکامیهای کسروی هم توضیح داده خواهد شد که میخواست زبان را «پاک» بنویسد تا قبل از همه خودش بفهمد. دکتر شفق هم گرفتار همین درد است. «جمال امامی هم بود. پیشه وری هم و خیلیهای دیگر. و چه بسیارند رجال آذربایجانی که بریده از حوزهٔ زبان مادری مجبور بودهاند رخت و پخت به تهران بکشند و در زبانی عرض اندام کنند که در
- ↑ که گزارشی است از یکی دو سفر به تبریز و هنوز منتشر نشده است.