برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۱۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

موسوی (کوچۀ خدابنده لو‌ها-ناصریه) ماند. چرا که قضیه جدی بود و مسائل جدی را خود دکتر آخر شب که می‌آمد می‌دید. درست یادم نیست اما گویا «رزم آرا» ترور شده بود و «علاء» سرکار بود. مقدمات روی کار آمدن دکتر مصدق فراهم می‌شد. ولی دیدم که شتر سواری دولا دولا نمی‌شود. این بود که به سیمین گفتم شبی لقمه نانی فراهم کرد و در خانه اجاره‌ایمان (اول حشمت الدوله) ملکی را با دکتر بقائی و «زهری» دعوت کردیم. و بگومگو و خوش و بش و رسمی کردن ماجرای قلم زدن ملکی و فردایش «ملی کردن صنعت نفت» در «شاهد» درآمد. شعاری که هنوز از آن چشم نپوشیده‌ایم. و از این پس بود که ملکی از مغز متفکر حزب توده بدل شد به مغز متفکر حضرات. و پس از این بود که «برخورد عقاید و آراء» را هم در «شاهد» نوشت. به صورت پاورقی (که جداگانه نیز دو سه چاپ شد) و پس از آن همکاری جدی‌تر با دکتر بقائی و تأسیس حزب زحمتکشان ملت ایران و از کوچه خدابنده لو‌ها نقل مکان کردن به اول اکباتان و دیگر قضایا.... و بعد دیگر انشعابی‌ها هم آمدند: ملک و قندهاریان و وشوقی و دیوشلی و سرشار... و کار بالا گرفت. اگر جبهه ملی در آن سال‌ها جانی گرفت و اگر آزادی اکی وجود داشت، یکی هم به علت آن برخورد شدید فکری بود میان مطبوعات آن حزب و آنچه ما در آن حول و حوش می‌گرداندیم. از «شاهد» گرفته» تا «علم و زندگی» و «نیروی سوم» و دیگر مطبوعات وكتاب‌ها. و تعجبی ندارد اگر آن حزب هنوز بابت آن قضایا ملکی را می‌کوبد که در آن مبارزه کارگردان بود و سرپرستی می‌کرد. دکتر مصدق در رأس بود و با حریف خارجی درگیر بود و