سلطه دیگر. و وقتی ترسیدی ابتکارت را از دست میدهی و آن وقت برای عمل مدام منتظر آیه و دستور و فرمانی این دایره بسته که محیط بر تاریخ و جغرافیای ما است؛ و آن وقت دیدم که چرا خدا خدا سال است که در این سوی عالم خودکامگی هست و همه نیز به آن سر میسپرند. و اگراندیشمندی هم بخواهد خرق عادتی بکند و زره قطور این سنت حکومتی را بشکافد، تازه سلاح مذهب را بدست میگیرد. آخر در ولایتی بسر میبریم که هنوز قدرت زمینی آن سایه قدرت آسمانی معرفی میشود. اشاره میکنم به همه مذهب سازان قدیم و جدید از باطنیان و نقطویان بگیر تا سید باب و کسروی که هر یک نومید از نفوذ در کار زمین، در آسمان را کوفتند؛ غافل از اینکه در فاجعه را می کوبند. وقتی قدرت زمینی و قدرت در عمل و حکومت و گردش امر معاش مردم را مدام سایۀ قدرت آسمانی میخوانیم، البته که این حضرات حق داشتهاند که به جنگ یکی، از دیگری کمک بگیرند؛ و حال آنکه اساس این فکر خراب است. ترتیبی باید داد که مرد عادی در انبان ترسش را ببندد یا آن را بدرد؛ و برای ادارۀ معاش خود به زمین چشم بدوزد و به خویشتن اعتماد کند و مدام در جستجوی آیه نباشد یا گوش به زنگ حکم و فرمان. و اینها همه محتوای آنچه ملکی در این بیست و چند سال گفته و نوشته. و این همه خود خطاب به مرد عادی عامی. یعنی اکثریت. اما روشنفکر چطور؟ که باید ملاک عملش خرد باشد و بینش و اراده؟ اگر مرد عادی عامی تنها به این بنگرد که در حرف فلان کس چه حکم و آیهای هست یا نیست - یعنی که پشت او به چه سیاستی است و از
برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۱۷۰
ظاهر