برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۱۵۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

سن گذاشت و از اصول پرستی خسته شد یا وسوسۀ رفاه اثر کرد، دست از لاهوت و ناسوت حقوق و وظایف و استعمار زدگی می‌شوید و به قصد ادای خدمتی در الباقی عمر اول در گوش خودش قرم قرم می‌کند تا حاضر و آماده که شد می‌رود و می‌شود توجیه‌کننده حکومت‌ها و بعدهم وکیل و وزیر تا اثری از خود به جا بگذارد. و دست آخر که فهمید در حوزۀ عمل حکومت‌ها اینجا فقط با تکیه به ترس و ارعاب می‌توان مردم را موقتاً به راهی کشید - چرا که مرد عادی هنوز حرف او را نمی‌فهمد و اگر اطاعتی می‌کند به ترس از قدرت حکومت است که او در پشت دارد - آن وقت سرخورده میشود و از همه جا رانده و مانده و ناکام به برج عاجی پناه می‌برد یا لباس درویشی و ترک دنیا می‌پوشد.

این چنین بوده است که روشنفکر ایرانی کم کم بدل شده است به ریشه‌ای که نه در خاک این ولایت است؛ و همه چشم به فرنگ دارد و همیشه در آرزوی فرار به آنجا است. سخت‌ترین دوره‌ها از این نظر دوره بیست ساله قبل از شهریور است که روشنفکر در خواب اصحاب کهف مانندی چرت می‌زند تا بوق جنگ دوم با هیاهویی از حرف‌ها و دعوی‌ها و موقعیت‌های تازه و آن وقت از نو چه کنم چه نکنم؟ که این بار از آن سوی بام می‌افتد. وقتی رادیو لندن بشخصه، به شخص اول برکنار شده طبقه حاكم اهانت می‌کند روشنفکر که نمی‌تواند از معر که عقب بماند! این است که یک مرتبه همه میریزند به حزب توده و باز با همان فرنگی بازی‌ها و با همان موضع‌گیری‌های در قبال روحانیت، شروع می‌کنند