کردن زبان مردم در سراسر مملکت نه تنها کوشا بود بلکه همان سختگیریهایی را میکرد که صفویه در یکدست کردن مذهب مردم کردند. البته تا قبل از توسعه فرهنگ و مدرسه و مطبوعات و کتاب و کتابخوان مسأله اختلاف زبان چندان حاد نیست. چراکه مرد عادی عامی، با سواد و مکتب و خواندن کاری ندارد مگر مختصری در حوزه شرعیات و مسائل مذهبی که هنوز تنها حوزهای است که بکار بردن زبان ترکی در آن ممنوع نیست-اشاره میکنم به روضه خوانیها و نوحههای ترکی و به کتابهای بیشمار آن اما از طرفی به علت اعمال سیاست وحدت ملی حکومتهای پس از مشروطه و از طرف دیگر به علت جذبۀ آزادی زبانهای اقلیت که انقلاب اکتبر در روسیه به رسمیت شناخت و حکومت کودتا که اولین شناسنده حکومت لنین بود آن را درك كرده بود و ناچار نسبت به ترکی باید سختتر می، گرفت اکنون چهل و چند سالی است که تمام کوشش حکومتهای ایران نه تنها بر محدود کردن که بر محو کردن زبان ترکی است آن را آذری نامیدند؛ زبان تحمیلی نامیدند؛ اسم شهرها و محلههای آذربایجان را عوض کردند؛ کارمند و سرباز ترک را به نواحی فارس نشین و به عکس فرستادند؛ اما هنوز که هنوز
است کوچکترین موفقیتی در از بین بردن زبان ترکی نداشتهایم.[۱]
- ↑ و من در «تات نشینهای بلوك زهرا» صفحه ۱۷ حتی گسترش زبان ترکی را شاهد بودهام که گرچه از حوزه فرهنگ و مدرسه اخراج شده است، اما با دست بازی که در قلمرو کوچه و روستا و بازار دارد چیزی ما نعش نیست مگر گسترش فرهنگ و مدرسه و ابزار ارتباطی.