قرار باشد، شما خود قیاس کنید که اینجا در مملکت ما وضع چگونه خواهد بود که هم مشکل بزرگ بیسوادی حی و حاضر است و هم نظارت سانسور. و اگر درست باشد که در یک اجتماع صنعتی و «متروپل» چنین مخاطراتی بر کار ابزارهای تبلیغاتی مترتب است که مردم را روز به روز از خواندن دورتر و بینیازتر نگاه میدارد و فقط به شنیدن و دیدن مشغولشان می، کند در ایران که تنها ۲۰ درصد باسواد داریم خطری چند برابر بزرگتر در پیش است. بخصوص اگر در نظر داشته باشیم که راه صحیح آموزش و پرورش، «خواندن» به همراه «تجربه» است. و از راه «شنیدن» تنها فقط آن ۷ درصد بسیار با هوشها میتوانند به هدفهای آموزش و پرورش برسند. این نکتهای است که در قلمرو آموزش و پرورش تقریباً به ثبوت رسیده است. و نیز با توجه به این که نسبت تأثیر حواس مختلف در یادگیری به این قرار است: از راه بینایی (مطالعه) ۷۵ درصد، از راه شنوایی ۱۵ درصد از راه لمسه ۵ درصد، بویایی ۳ درصد، چشایی ۲ درصد.
در چنین وضعی است که روشنفکران ایرانی بسر میبرند. با وظیفهای که صد چندان مهمتر است از وظیفه روشنفکران مثلاً فرانسوی این روشنفکران ایرانیاند که باید آخرین تعیینکنندگان نوع استفاده از این ابزارهای تبلیغاتی باشند و تهیهکننده برنامه های آنها و تشخیص دهنده اینکه از این ابزارها برای آموزش مردم باید استفاده کرد و نه برای فریفتنشان یا تحمیقشان یا در خواب خرگوشی نگهداشتنشان و آیا تمام روشنفکرانی که در وضع فعلی با تن در دادن به سانسور حکومتها، این نوع ابزارها را میگردانند،