ظواهر آن است؛ با توجه به این نکته که بتدریج باید محتویات جدیدی در آن قرار داد مثلاکم کم یک موزه معروف و قدیمی را به یک سالن نمایشگاه تبلیغاتی تبدیل خواهند کرد. یا مثلاً کاری با اسم فلان مجله معروف ندارند؛ فقط مقالات و مطالب آن را تغییر میدهند با اشخاص نیز به همین طریقه رفتار میشود قیافه و نامشان را ثابت نگه میدارند؛ اما نظریات و عقایدشان را به دور میریزند و فلسفه جدیدی جایگزین آن میسازند. ص ۱۱
در هیچ کجا اثری از نارضایتی مردم نیست؛ فقط هنگامی که هنرمندی شروع بکار میکند نویسندهای قلم بدست میگیرد، یا نقاشی قلم مو را برمی دارد و خوش بینی دستوری را منعکس میسازد؛ شما میتوانید نارضایتی بیپایان تودههای مردم را در خطوط چهرهاش بخوانید؛ تسلط بر روشنفکران کلید حکومت بر کشور است. ص ۱۲
ضرورت تاریخی محکمترین دلیلی است که در دموکراسیهای تودهای مورد استفاده قرار میگیرد در توده حزبی حتی در نزد مسؤولین و مقامات عالی رتبه، حزب این اعتقاد به ضرورت تاریخی با کینه و نفرت همراه است با این همه به سهولت ممکن نیست به آزادی به آن مفهوم که هگل از آن در نظر دارد، یعنی تجسم، ضرورت رسید انسان علاقهای به ضرورت ندارد. حتی اگر بداند که چاره دیگری به جز اطاعت از آن نیست و لذا ضرورت تاریخی یک جنبه ضعف دارد چه این ضرورت جز احترام به قدرت که به صورت قانون تاریخ جلوه کرده چیز دیگری نیست اگر روسیه شوروی بلغزد