آگاهی"، "جامعه آگاهی" و "زمان آگاهی" است از یک عامی که چشمش به خط هم آشنا نیست، پائینتر باشد! و این یک حالت بسیار رقتبار است: دانشمند جاهل بودن، تحصیلکرده بیشعور ماندن، آدمی با تصدیقها و تیترهای برجسته جدی -و نه دروغ- چون دکتر، مهندس، فوق لیسانس، فوق دکتر، پروفسور و امثال اینها بودن، اما از نظر آن چیزی که شعور است، فهم است، آگاهی است، احساس مسئولیت در برابر زمان است، و تشخیص حرکت تاریخی است که او را و جامعه را با خود می برد، صفر بودن، کور بودن و کربودن، و این یک خطر بزرگ است، خطر عالِم شدن اما جاهل ماندن! و خطرش از این جهت که معمولاً آدم با عِلم که اشباع میشود، احساس گرسنگی فکری نمیکند، و آنچه که الان در دنیا مطرح است و مسئلهای است کاملا جدا، "مسئله فکری" است جدا از "مسئله علمی". انتخاب تعیینکننده اکنون جوامع دنیای سوم، آفریقا، آسیا ، آمریکای لاتین، با اینکه از لحاظ صنعتی بسیار عقب مانده هستند، از لحاظ علمی در سطح بسیار پائینی هستند. و از نظر فنی و فلسفی و دانشهای گوناگون، حتی در سطح شاگرد اروپا و آمریکا هم نیستند،