به ایرانی میگفت که در این خرابه های اهرام ما ، وقتی گفتند، مقره و سیم و نخ و ... مال پنجاه هزار سال پیش پیدا کردند پس معلوم میشود که ما در آن موقع تلگرافی داشته ایم! ایرانی هم میگفت که در تخت جمشید ما هم هر چه گشتیم ، نه مقره ای یافتند ، نه سیمی و نه چیزی دیگر، پس معلوم می شود ما تلگراف بیسیم داشته ایم!.....همین چیزها خوشحالیم به همین باد و بروتهای قومی گذشته!
در هر شهری چند روزی که میمانده ، گندش در می آمده ، دنبال سرش میکردند او هم در میرفته به یک شهر دیگر! این زندگی آقا بود! آنوقت حالایش را تماشا کن ! سالی یک مرتبه دیوانش چاپ میشود آنهم، با چه وضعی و شبی یک مرتبه از رادیو و تلویزیون شعرهایش را میخوانند به اسم شعر عرفانی ادبی ، و کلی هم تحقیقات در اشعارش و " ادبیات " اش !
همین الان چه استعدادهای حی و حاضر شعری و ادبی وجود دارند بی آنکه کوچکترین تشویقی بشوند یا اصلا درک و یا فهمیده شوند! اینها، ارزش هم بمراتب بالاتر از آن مرتکه دارندهم از لحاظ ادبی و هم از لحاظ انسانی اما کسی نمی شناسدشان! تا جائیکه حتی شعر شان بخاطر چاپ، بخاطر پول کاغذ و پول ،چاپ، بخاطر اجازه نشود، در خانه شان میماند ، میپوسد کم،
۶۳