پرش به محتوا

برگه:خودآگاهی و استحمار.pdf/۲۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

چون موش ، یا خوک، یا گرگ در میآورد. این بدان سبب است که آدم متوجه " آقائی "خود ، سروری خود ، عزت خود ، و خدائی بودن خود، و نمایندگی خدا در زمین داشتن خود ، نیست متوجه امکانات و ارزشهایی که در اختیارش هست ـ که فقط - و فقط به او به چنین موجودی داده شده - نیست ، بسادگی خودش را خرج میکند ، بسادگی خودش را بذلت میرساند، بسادگی خودش را فدای دیگری میکند ، بسادگی شکل برده دیگری در می آید و حتی بسادگی " تملق " میگوید او اصلا متوجه هم نیست که با چند کلمه درستایش دروغین دیگری که باو ایمان ندارد ، همه انسان بودنش را فدای چند کلمه کرده ! که در برابرش چه چیز بدست بیاورد ؟ " هرچه " بدست آورد بازهم ضرر کرده ! برای اینکه آدم اگر آدم دیگری را بکشد، آدم میماند هر چند قاتل ! لیکن آدمی که در مقابل دم دیگر خم می شود ، یا تملق می گوید، دیگر آدم نیست ! اما متوجه نیست ، کشتن را دزدیدن را بد میداند ، اما " تملق گفتن " را بدنمیداند! بخاطر اینکه در این تملق، درین بردگی نسبت به دیگری، درین خصوغ و تقلید نسبت به دیگری، چیزی را از دست میدهد که متوجه " قیمت " آن نیست ! ۲۷