این برگ همسنجی شدهاست.
۷۰
قدح بشرط ادب گیر زانکه ترکیبش | ز کاسهٔ سر جمشید و بهمنست و قباد | |||||
که آگهست که کاووس و کی کجا رفتند | که واقفست که چون رفت تخت جم بر باد | |||||
ز حسرت لب شیرین هنوز میبینم | که لاله میدمد از خون دیدهٔ فرهاد | |||||
مگر که لاله بدانست بیوفائی دهر | که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد | |||||
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم | مگر رسیم بگنجی در این خراب آباد | |||||
نمیدهند اجازت مرا بسیر سفر | نسیم باد مصلّا و آب رکناباد | |||||
قدح مگیر چو حافظ مگر بنالهٔ چنگ | ||||||
که بستهاند بر ابریشم طرب دل شاد |
۱۰۲ | دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد | من نیز دل بباد دهم هر چه باد باد | ۱۶۹ | |||
کارم بدان رسید که همراز خود کنم | هر شام برق لامع و هر بامداد باد | |||||
در چین طرّهٔ تو دل بیحفاظ من | هرگز نگفت مسکن مألوف یاد باد | |||||
امروز قدر پند عزیزان شناختم | یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد | |||||
خون شد دلم بیاد تو هر گه که در چمن | بند قبای غنچهٔ گل میگشاد باد | |||||
از دست رفته بود وجود ضعیف من | صُبحم ببوی وصل تو جان باز داد باد |