پرش به محتوا

برگه:حاجی های انبار دار چه دینی دارند.pdf/۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

‫علی ‪:‬‬ چرا حرف را می پیچانی جعفر ؟ چرا لج می کنی ؟ مگر گوش نمیدادی چه می گفت ؟ ‪ .‬مگر حرفش را نفهمیدی؟ می گفت ‪ :‬ملا ها که می‌گویند ‪» :‬‌هرکس بامام حسین گریه کند تمام گناهان او بخشیده خواهد شد» این معنایش آنست که‬ هیچ کسی از گناه نترسد ‪ ،‬‌هر چه دلش خواست بکند و در آخر یکدفعه بامام حسین گریه کند و خود را پاک گرداند ‪ .‬‌همین‬ حرف کافیست که مردم خود را آزاد دانند و از هیچ کار بدی باک نکنند ‪ .‬در تبریز مثلی هست میگویند ‪» :‬دلیه ییل ویر الینه‬ بیل ویر» پدر من در بچگی بمکتب رفته بود ‪ .‬گاهی از حکایتهای آن برای ما نقل میکرد و میگفت ‪:‬آخوندی که ما داشتیم‬ چایی شیرین را بسیار دوست می داشت ‪ .‬شاگرد ها آنرا فهمیده بودند ‪ .‬‌هر وقت که یکی درسش حاضر نبود یا گناه دیگری‬ داشت میرفت و بقهوه چی می سپرد که برای او یک استکان چایی شیرین بیاورد ‪ .‬آخوند بخاطر آن یک استکان چایی از گناه‬ او می گذشت ‪ .‬این بود شاگرد ها بدرس اعتنا نداشتند ‪ ،‬از شرارت و شیطانی نمی ترسیدند ‪ .‬بیشتر وقت را با بازیچه بسر می‌‬ ‫بردند ‪ .‬کم کم کار به آنجا رسیده بود که آخوند را دست می انداختند و بریشش می خندیدند‪.‬‬

‫اینجا هم آنطوری شده ‪ .‬ملاها با این حرفهای خود دستگاه خدا را خوار و بی اعتبار ساخته اند که هیچکس اعتنا نمیکند‪.‬‬ هر کس هر گناهی که خواست می کند و هر چند سال یکبار بکربلا رفته خود را از گناه شسته می گرداند ‪.‬‬

‫احمد‬: آقای علی بسیار خشنودم که حرفهای مرا باین زودی وباین خوبی فهمیدی ‪ .‬چه خوبست آن مثلی که زدی‬ آری اینها دستگاه خدا را از دستگاه آن آخوند مکتبی پست تر و خوار تر گردانیده اند این حرفهای مذهب شیعه ‪ ،‬گیرش در‬ جای دیگر است ‪ .‬گیرش در آنجاست که اگر این حرفها راستست و باین آسانی می توان گناههای خود را شست پس چرا‬ پیغمبر اسلام اینها را نمی گفت ؟ ‪ .‬پس چرا به مردم آن سختگیری‌ها را میکرد و آنها را از غضب خدا و از آتش جهنم می‌‬ترسانید ؟ ‪ .‬پس چرا میگفت ‪ :‬‌هر کس هر کار بدی که کند اگر چه بسنگینی یکذره باشد کیفر آنرا خواهد دید ؟ اصحاب پیغمبر‬ از ترس خدا شبها خوابشان نمی برد ‪ .‬و اگر این حرفها راست نیست و خدا باین آسانی از گناهها نخواهد گذشت پس این ملا‬‌ها چه می گویند ؟ ‪ .‬چرا بیجهت مردم را بگناه تشویق میکنند ؟‬

‫دیشب دیدید روضه خوان چه حرفها میزد ‪ .‬چون میزبان ما حاجی آقا ‪ ،‬از زیارت آمده و روضه خوان بخاطر او‬ دروغهای عجیب و غریبی بقصار می کشید ‪ .‬شنیدید که می‌گفت:‬ ملائکه به پیشواز زوار می آیند ‪ ،‬حوری‌ها ! خاک پای او را‬ برداشته بجای سرمه بچشمهای خود می کشند ‪ ،‬زوار وقتیکه از حرم خارج می شود مثل کودکی است که تازه از مادر زاییده‬ ‫شده ‪ ،‬از گناه بکلی پاکست ‪ .‬مردک خجالت نمی کشید و می گفت ‪» :‬‌هر زواری که زیارت خود را بانجام رسانیده اگر در خود گناهی فرض کند در صحت نسب خود شک کند».‬ شاید خیلیها معنی این سخن را نفهمیدند ‪ .‬مردک می گوید ‪ :‬اگر‬ کسی باین دروغهایی که ما می گوییم اعتقاد نکند نسبش صحیح نیست ‪ ،‬یعنی ولدالزناست ببینید بیحیایی را بکجا رسا ندهاند‬ وقتیکه او اینحرفها را میزد من زیر چشمی نگاه می کردم ‪ ،‬دیدم حاجی آقا گردن می کشد و بخود می بالد ‪ .‬در حالیکه‬ شما میدانید که او این پولها را از کجا آورده است ‪.‬‬

‫علی‌‬:‬ بلی آن سال که جنگ آلمان و لهستان شروع شد این حاجی آقا بیش از سه یاچهار هزار تومان سرمایه نداشت ‪.‬‬ ولی چون جنگ شروع شد و نرخها هر روز بالا میرفت حاجی هر چه توانست خرید و انبار کرد و هر کالایی را به چند برابر‬ قیمتش فروخت ‪ .‬آن روز هاییکه تمام مردم از حیث زندگانی به سختی افتاده ناله میکردند و روزنامه ها پر بود از شکایت و‬ فغان مردم این حاجی با جمعی در بازار جشن داشتند ‪ .‬‌هرشبی خوابیده فردا که پا میشدند مبالغی بسرمایه شان افزوده‬ میشد ‪ .‬موقعی که ژاپن وارد جنگ شد ودر نتیجه تصرف سنگاپور و جاوه قیمت چای در بازار بالا رفت ‪ .‬این حاجی مبالغی‌‬ چای در انبار داشت که در ظرف چند هفته آنها را بشش یا هفت برابر قیمت خریدش فروخت ‪ .‬از همان ثروتست که به مکه و‬ کربلا رفته است ‪.‬‬

‫این مرد را ما خوب می شناسیم ‪ .‬اگر برادرش محتاج باشد ده تومان باو دستگیری نمی‌کند ‪ .‬وی هشت نه هزار‬ تومان پول را بر داشت و رفت زیارت ‪ .‬رفت که استخوان سبک گرداند ‪ .‬‌همین جعفر و باقر که الان در اینجا لج می کنند بارها‬ پهلوی هم نشسته از شقاوت و بیمروتی این حاجیهای بازار صحبت کرده گفته ایم «آخر اینها چه دینی دارند ؟» ولی من حالا‬ می فهمم که آنها دین شیعه دارند ‪.‬‬

‫حرفهای آقا احمد پرده از جلو چشم من برداشت ‪ .‬تو گویی خوابیده بودم بیدار شدم ‪ .‬قضایا الان به من روشن میشود.‬‬ حالا خوب می فهمم که اساس بدبختی ما چیست ‪ .‬حجره این مرد مرکز ملا ها و روضه خوانهاست می‌آیند می‌نشینند و‬ وراجی می کنند و من یکبار ندیدم یکی از آنها بگوید ‪ » :‬انبار داری حرام است گرانفروشی گناه است «‬یا بگوید» باید با مردم‬