پرش به محتوا

برگه:حاجی های انبار دار چه دینی دارند.pdf/۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

‫علی ‪:‬‬ ‫احمد‬

‫چه شرط ؟‬

‫‪ :‬وقتی یک فرنگی بایران آمده بود می گفت ‪ :‬ایرانیها بدبختند ‪ .‬خدا نعمتهایی باینها داده که نمی توانند استفاده کننـد ‪.‬‬

‫اینقدر معدنها زیر خاک می خوابد نمی توانند آنها را استخراج کنند ‪ ،‬اینقدر زمینهای حاصل خیز بیکاره افتاده نمی خواهند در‬ ‫آنها زراعت کنند ‪ .‬می گفت ‪ :‬من در خوزستان بودم ‪ .‬چند رود بزرگ از آنجا می گذرد و بدریا می ریزد و آبش هدر می شود‬ ‫و زمینهای طلا خیز خوزستان خشک و خالی افتاده که انگار بیابان عربستانست ‪.‬‬ ‫اینها حرفهای آن فرنگی بود ‪ .‬من می گویم ‪ :‬بدبختی ایرانیها بیشتر از اینهاست ‪ .‬خیلی نعمتها یی خدا باینها داده که قـدرش‬ ‫را نمیدانند و استفاده نمی کنند ‪ .‬یکی از نعمتهای بزرگ خدا فکر واندیشه است ‪ .‬آدم باید هر مطلبی که میشـنود ‪ ،‬‌هـر کاریکـه‬ ‫می خواهد بکند قدری در اطراف آن بیندیشد ‪ .‬ولی ایرانیها انگار که هیچ نمیدانند فکر چیست ‪ .‬مطلبی که میشنوند نا فهمیـده و‬ ‫نا اندیشیده جواب میدهند و جر وبحث میکنند ‪ .‬اینست می بینی در فلان مجلس دو ساعت سه ساعت نشسته اند و گفتگو کرده‬ ‫اند و نتیجه اش شده که هر یکی از دیگری رنجیدگی پیدا کرده ‪.‬‬ ‫اینست من با شما شرط میکنم هر مطلبی که میشنوید کمی بیندیشید و بفهمید و بعد جواب بدهید ‪ .‬نـا فهمیـده و نـا اندیشـیده‬ ‫جواب ندهید ‪.‬‬

‫علی ) با لبخند ( ‪:‬‬

‫شرط شما را پذیرفتم آقا ی احمد ‪.‬‬

‫احمد‬

‫‪ :‬پس سؤال کنید تا جواب بدهم ‪.‬‬

‫علی ‪:‬‬

‫خوب این آقای کسروی چه می گوید ؟ سخنش چیست ؟‬

‫احمد ‪:‬‬

‫آقای کسروی سخنش بسیار است ‪ .‬کتابهای بسیار نوشته ‪ .‬او میخواهد مردم را اصلاح کنـد ‪ .‬مـی گویـد ‪ :‬بایـد‬

‫انسان راستگو و درست کردار و نیکو کار باشد ‪ ،‬دروغ نگوید ‪ ،‬دزدی نکند ‪ ،‬دغلکار نباشد ‪ ،‬کلاه مردم بر ندارد ‪ ،‬تا می توانـد‬ ‫بدیگران نیکی کند ‪.‬‬

‫جعفر با ریشخند ‪:‬‬

‫عجب چیزهای تازه ای آورده ‪ ،‬مگر اینها را اسلام نگفته است ؟‬

‫علی ‪:‬‬

‫راست میگوید جعفر ‪ ،‬اینها را اسلام هم گفته است ‪.‬‬

‫احمد ‪:‬‬

‫اینهارا اسلام هم گفته است ‪ .‬لیکن مسلمانها بهیچ یک از آنها عمل نمی کنند ‪ ،‬امروز مسلمانها بخصوص شیعه ها‬

‫آلوده ترین مردمانند ‪ .‬از صبح تا شام دروغ می گویند ‪ ،‬قسم های دروغ میخورند ‪،‬کلاه همدیگر بـر میدارنـد ‪ ،‬آشـکارا رشـوه‬ ‫میدهند ‪ ،‬آشکارا رشوه میگیرند ‪ ،‬انبارداری میکنند ‪ ،‬گرانفروشی میکنند ‪ ،‬کالای تقلبی مـی فروشـند ‪ .‬شـما خودتـان در بـازار‬ ‫‌هستید ‪ ،‬بهتر میدانید که چه خبر است ‪.‬‬

‫جعفر ‪:‬‬ ‫باقر ‪:‬‬ ‫علی‌‬

‫اینها چه ربطی به دین دارد ؟‬

‫اینها معنیش آنست که مردم بدند ‪ .‬آن آقای کسروی شما مردم را اصلاح کند ‪ .‬چه کار با مذهب و دین دارد ؟‬

‫‪ :‬منهم همین را می گویم ‪ .‬مردم اگر بدند گناه دین چیست ؟ ‪.‬‬

‫احمد ‪:‬‬

‫شما باز فکر نکرده جواب دادید ‪ .‬اگر فکر کرده بودید این حرفها را نمی زدید ‪ .‬مردم همیشـه بدنـد و دیـن بایـد‬

‫جلو بدیهای آنها را بگیرد ‪ .‬‌هزارو سیصد و هفتاد و چند سال پیش که پیغمبر اسلام در مکه قیام کـرد ‪ .‬مـردم عربسـتان بـی‌‬ ‫اندازه بد بودند ‪ .‬دینشان بت پرستی بود که مجسمه هایی از چوب می تراشیدند یا از فلز مـی سـاختند و بآنهـا پرسـتش مـی‌‬ ‫کردند ‪ ،‬دخترهای خودشان را زنده زنده بزیر خاک می گزاردند درمیان قبیله ها عداوت بود و هر قبیلهای می رفت قبیله های‬ ‫دیگر را غارت می کرد … ‪.‬‬ ‫پیغمبر چون قیام کرد و اسلام را آورد همان مردم از بدیها باز گشتند و نیک و پاک شدند ‪ .‬این اثر اسلام در آنها بود ‪.‬‬ ‫ولی حالا مسلمانها با آنکه از بچگی با اسلام بزرگ میشوند و همیشه قرآن می خوانند و اسلام را یاد می گیرند ‪ ،‬اسـلام‬ ‫کمترین تاثیری در آنها ندارد و چنانکه گفتم مردمان بسیار آلوده ای هستند ‪ .‬آیا این علتش چیست ؟ ‪.‬‬

‫علی ‪:‬‬

‫ما علتش را نمیدانیم چیست ‪.‬‬

‫‪٣‬‬