خود قوامالسلطنه دایر گردیده و سردارسپه برای فیصل دادن بکار انقلاب گیلان، خود عازم مسافرت میشود.
آقای فرجالله خان بهرامی درین سفر همراه سردارسپه بوده و داستانهائی از فعالیت و رشادت و پشت کار سردار سپه نقل میکند.
در ۲۳ میزان ۱۳۰۰ قوای دولتی وارد رشت شد ـ و بلافاصله هم سردار سپه وزیر جنگ بشهر مزبور ورود کرد، خالو قربان فوری تسلیم گردید. و میرزا با قوای دولتی جنگیده به پسیخان و از آنجا بصومعهسرا عقب نشست، و بتدریج قوای انقلابیون دچار سستی و فتور شده و میرزا را تنها میگذارند و میرزا با معدودی بقصد خلخال عقبنشینی میکند و قصدش آنست که خودرا بخلخال و عشایر آنسامان برساند، زیرا از چند سال قبل با رؤسای قبایل مذکور سازش در میان آورده بود و در صدد بود که از گیلان تا خلخال و از آنجا تا تبریز رشتهٔ اتحادی متصل سازد و کشته شدن شیخ محمد خیابانی این خیال را برهم زده بود. اما ارتباط با خوانین خلخالی بجای بود.
بقراریکه گفته میشود بعد از ورود سردارسپه برشت و تسلیم خالو قربان به مشارالیه، پیغامی بمیرزا نیز میدهند که خوبست با دولتیان سازش کند ـ او هم باین سازش و التیام بیمیل نبوده است و سفرائی فیمابین رفتوآمد میکردهاند ـ اما گویا هر دو طرف بقصد فریب یکدیگر بودهاند ـ سردارسپه منتظر ورود کمکی از تهران بوده و میرزا نیز انتظار وصول کمک از باکو را میبرده است. اما کمک تهران برشت میرسد و کمک باکو نمیرسد و میرزا آخرین سنگر خود را تخلیه کرده بکوه میزند.
سردارسپه ترتیب دنبالگیری میرزا کوچک خان را داده بمرکز باز میگردد و میرزا نیز در گردنهٔ بین طالش و ناحیهٔ خلخال با یکنفر آلمانی باوفا که از دوستان او بود شب از سرما هلاک میشوند[۱] و سر او را بریده برشت نزد وزیر میبرند!
- ↑
میرزا کوچک خان جوانی بود از طلاب علوم دینیه و ادبیات و در مدارس رشت بتحصیل مشغول
بود و عمامه بر سر داشت ـ بعد از انقلاب مشروطه در سنه ۱۳۲۶ قمری هجری که در گیلان برضد محمدعلی
شاه و استبداد صغیر قیامی بزعامت آزادیخواهان از قبیل معزالسلطان (سردار محیی) و برادران او براه
افتاد که بعدها سپهسالار و یفرمخان ارمنی هم بآنها پیوستند ـ جمعی از طلاب و جوانان هم بسردار محیی
قول داده با احرار یار گشتند که یکی از آنها مرحوم میرزا کوچک خان بود.
(بقیه در ذیل صفحه ۱۶۷)