و مطمئن کند، و حکومترا در دست بگیرد... اما او هم این همت و دل و گرده را نداشت و بیسبب خود را با خراسانیان که از هفتاد نقطه با مرکز سروکار داشتند مشغول ساخت و پنداشت که میتواند دولتی بنام «جمهوری خراسان» در مشرق ایران مستقل و مجزی بریاست خود ایجاد نماید!
شخصیت او:
اینجوان بدون شک یکی از افراد وطنخواه و صمیم و صاحبدل و هوش و فکر بود، و از آن مردمانی بود که حاضرند خود را در راه ترقی و تعالی هموطنان و عظمت وطن وعزت نژاد فدا سازند.
من کلنل را یکبار دیدم.
پیش از آنکه او را دیده باشم صیت شجاعت و صاحبدلی و بزرگواری او را از مردمی بیغرض شنیده بودم.
اوقاتی که مأمور خراسان شده بود، بوسیلهٔ آقا شیخ حسین تهرانی که در مهاجرت با او دوست شده بود ملاقات مرا خواست، و من روزی نهار در خانهٔ آقای تهرانی با او بسر بردیم و با هم غذا خوردیم و گفتگو کردیم، آنروزها من و رفقای ما از اوضاع راضی نبودیم، چه همان اوقاتی بود که بحران فکری بسبب نزدیک شدن قوای شوروی بسرحدات و سواحل ایران، در آزادیخواهان و متفکران پیدا شده بود و همین بحران فکری موجب واکنش محرمانهای گردید که بکودتا و ضربت سوم حوت ۱۳۲۹ - ۱۲۹۹ منجر شد!
بسبب غلیان فکری مذکور، من و آقای تهرانی که هر دو دموکرات بودیم و مرحوم کلنل نیز باینحزب متمایل و برؤسای این جمعیت معتقد بود، آنروز با کلنل از تهیهٔ قوهای در خراسان و ایجاد هستهٔ جمعیت نظامی و ملی سخن راندیم و او را در این معنی تشویق کردیم.
اوهم سرش برای این کارها درد میکرد!
با خوشروئی فراوان، نصایح ما را پذیرفت، این بود آخرین دیدار من با این مرد که بقدر لیاقت و بزرگی که داشت نتوانست کاری بکند و در حقیقت یکی از هزارها افراد مفید ایرانی بود که بشوخیشوخی نفله شدهاند!...